اگه جزو خواننده های همیشگیم باشید حتما پی بردید که من از اون دسته آدمهایی هستم که شبا دیر میخوابن، و طبیعتا روزها تا لنگ ظهر خوابن :/
شاید کسانی که باید صبح زود بیدار بشن الآن بگن که خوش به حالت و ما آرزومونه که یه ربع بیشتر بخوابیم و کاش جای تو بودیم و از این حرفا...
اما باید بگم که اشتباه نکنید!! چون من به مرحله ای رسیدم که آرزوم شده بود مثل بچه ی آدم شبا زود بخوابم و صبح ها زود بیدار شم
گفتنش تلخه اما من مدتها (شاید یکی دو سال) بود که صبح رو نمیدیدم! باورتون میشه یه بار که تو تابستون واسه سفر مشهدمون صبح خیلی زود بیدار شدم ذوق زده بودم؟ احساس میکردم تو یه دنیای دیگه ام! همه چی برام متفاوت بود!!
تا مدتها از دیدن صبح محروم بودم و روزام از ظهر شروع میشد تا نیمه شب، و عین خیالم هم نبود! وقتی میشنیدم کسی مثلا ساعت 11 یا 12 شب میخوابه میگفتم چقدر زووود!! چون من تو اون ساعتها اصلا خوابم نمیومد! دلیلش هم تا لنگ ظهر خوابیدن بود! راستی لنگ ظهر یعنی چی؟ اصلا مگه ظهر لنگ داره؟ پس چرا صبح و شب ندارن؟؟!! o_O
خب بگذریم
دیگه به جایی رسیدم که از این روش زندگی خسته شدم، دلم میخواست یه تغییر اساسی به برنامه هام بدم اما نمیشد، نمیتونستم...
خب آدم (مخصوصا از نوع تنبلش) تا زور بالا سرش نباشه کاری نمیکنه! واسه همین بازم همون آش و همون کاسه...
تا وقتی که تو کلاس کامپیوتر ثبت نام کردم! کلاساش از صبح بود و من خوشحال بودم از این که باید صبح زود بیدار شم!
الآن یک ماهه که صبح ها زود بیدار میشم و شبها زودتر میخوابم، البته بعضی شبا همچنان بیدارم و به جاش بعدازظهر میخوابم :/
روزای اولی که میرفتم کلاس اینقدر هیجان داشتم! از دیدن صبح! از بیرون رفتن از خونه! از دیدن جریان داشتن زندگی! از دیدن فعالیت مردم! انگار زندگی روی خوشش رو بهم نشون داده باشه :)
دیگه از اون حالت خمودگی و کسالت دراومدم و به زندگی برگشتم! و چقدر زندگی قشنگ تر شده
آدم وقتی برنامه داره، انرژیش هم بیشتر میشه
من قبلا خیلی فعال بودم خیلی! اما دیگه به درجه ای از تنبلی رسیده بودم که خودمم باورم نمیشد بتونم فعال باشم حتی!
نمیدونم چی شد که اینقدر حرف زدم :|
اومده بودم اینو بگم که:
دیشب ساعت 9 شارژم تموم شد و دیگه نتونستم بیدار بمونم، و برخلاف سابق که همیشه آخرین فرد روی کره ی زمین بودم که میخوابه (میدونم نمیشه این مثال رو زد و همه ی مردم کره ی زمین ساعتهاشون یکی نیست که تو یه زمان بخوابن) دیشب زودتر از همه ی اهل خانه خوابیدم! تصمیم داشتم ساعت 6:30 بیدار شم
چند باری از خواب بیدار شدم و دیدم هوا تاریکه
بار آخر احساس کردم دیگه صبح شده، گوشیم تو شارژ و دور از دسترسم بود، دست بردم تو کیفم که نزدیکم بود و از بین خرت و پرتهام گوشی قدیمیمو پیدا کردم و دیدم ساعتش 5:41 دقیقه رو نشون میده
حساب کردم که چقدر خوابیدم! وقتی دیدم از 8 ساعت بیشتر شده خیالم راحت شد و گفتم چه بهتر که از الآن تا طلوع آفتاب بیدار باشم (توصیه شده قبل از اذان صبح بیدار شیم و تا طلوع آفتاب هم نخوابیم)
یه مدت که گذشت و منم مشغول وبگردی بودم یهو متوجه شدم که ساعت تازه پنج شده!! و اونجا بود که دو زاریم افتاد و متوجه شدم ساعت گوشی قدیمیم عقبه :|
(از آنجا که از اون گوشی استفاده نمیکنم و صرفا بخاطر اطلاعاتشه که روشنه، به تنظیم ساعتش توجهی نداشتم)
اصلا این موضوع ساعت قدیم و جدید کی میخواد حل بشه؟؟
خلاصه این که امروز روزم از ساعت 4 و 41 دقیقه شروع شد!
به افتخارم :دی
+ از طولانی شدن پست خوشم نمیاد و خودم حوصله ی خوندن پست های طولانی رو ندارم، ولی شما ببخشید! و ممنون از حوصله تون :)
++ یه کم دارم از حصارم فراتر میرم! باید بیشتر حواسم باشه o_O