سلام.
چقدر فاصله افتاد بین این پست و پست قبلی!
ظاهراً خیلی سرگرم زندگی شدم که پست جدید نذاشتم.
امروز توی محل کارم، یکی از مراجعه کنندهها وقتی کارش تموم شد و رفت، بعد از گذشت ده دقیقه، دوباره اومد و صدام زد و گفت: «براتون زنگ تفریح آوردم». و این رو به من داد:
خونهش نزدیک محل کارمه.
گفت: «دیدم خیلی شیرینه دلم نیومد براتون نیارم».
تو اون هوای گرم واقعاً چسبید.
چقدر زیبان آدمهایی که بیدلیل مهربانن.
وقتی خواستم ظرفش رو بهش برگردونم، عطر باغچهمون رو براش بردم.