طلوع من

کلبه کوچولوی من

نوشته ها و خاطرات زندگی من
اینجا از copy paste خبری نیست، پس شما هم کپی نکنید، اگر هم خواستید متنی رو لینک کنید اطلاع بدید
ممنون از همراهیتون

پیام های کوتاه
  • ۱۵ بهمن ۹۴ , ۱۴:۲۸
    آه ...
  • ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۷:۱۰
    ...
بایگانی
آخرین نظرات

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

دیشب واسه اولین بار در عمرم چهارشنبه سوری داشتم! البته از نوع خانوادگی و سالمش بود! کلی خوش گذشت ^_^


روز مرد رو به آقایون داداشا تبریک میگم و آرزو میکنم اگه پدر نیستید ایشالا بشید :)


وای که چقدر همه جا پر از حس خوبه!! انرررررژیه که از سر و روی شهر و آدما میباره! خیلی عید امسال برام شیرین و هیجان انگیزه! الهی هوای دلمون همیشه مثل عید، بهاری و تازه باشه و همه سرحال و سر کیف باشن ^__^


نه به آجیل!

نه به ماهی!

نه به سبزه!

این شعار رو امسال ما عملی کردیم و هیچکدومو نخریدیم! به همین سادگی :)



وای چقدر این اسفند زود تموم شد!! من هنوز واسه تحویل سال آماده نیستم!!

برم که کلی از کارام مونده!!

خداحافظ تا سال بعد ;)

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۵۹
اَسی ...

و عشق

این خیال سحرانگیز

از سر به در نمیشود

که نمیشود

که نمیشود...

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۵۰
اَسی ...

یه نفر به من پول بدهکاره. یکی که مثلا باهم دوست شده بودیم. پولمو نداد و به خیال خودش بالا کشید. احتمالا پیش خودش فکر میکنه خیلی زرنگه و با افتخار به همه اعلام میکنه فلانی حتی یه قرون هم نتونست از من بکنه!

تو این جریان از من هیچی کم نشد. اون پول اصلا برای من رقمی نیست که بخاطر از دست دادنش ضرر کرده باشم و یا با گرفتنش وضعم خوب بشه!

ولی این وسط، اون آدم شرف و آبروی خونوادگیشو پیش من و خونوادم از دست داد! طوری که به اون و خانوادش به چشم حقارت نگاه میکنم. یه آدم چقدر میتونه بدبخت باشه که اینقدر مفت عزت خودش و خانوادشو از دست بده!

عزت، شرف، آبرو چیزایی نیستن که راحت به دست بیان

یه وقتایی لازمه بخاطر حفظشون از مالت خرج کنی

ولی بعضیا بخاطر به دست آوردن پول، شرفشونو خرج میکنن!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۴۴
اَسی ...

دیشب رفتیم به مناسبت روز مادر کیک بگیریم. تو یه شیرینی فروشی با ویترین خالی از کیک مواجه شدم. پرسیدم کیک ندارین؟ گفت چه سایزی میخوای؟ گفتم دارین یعنی؟ گفت آماده نیست چه سایزی میخواین براتون بزنم.

گفتم چقدر طول میکشه؟ گفت 5 دقیقه

قبول کردیم و منتظر موندیم.

چند تا ورقه کیک روی هم گذاشت و تبدیلش کرد به یه کیک تولد و خامه کشی کرد. با تعجب داشتم به حرکاتش نگاه میکردم. یهو برگشت نگام کرد و گفت: آبجی چرا اینجوری نگاه میکنی؟ از شما که بهتره تپ و تپ غذا درست میکنید! کیکه دیگه!

و به کارش ادامه داد. نمیدونستم چی بگم! میخواستم از خودم دفاع کنم ولی دیدم من که اصلا اهل آشپزی نیستم! اگه بگم من چپ چپ نگاهت نکردم هم دروغ بود! سکوت پیشه کردیم تا کارش تموم شد و یه کیک بزرگ تحویلمون داد. و عذرخواهی کرد بابت معطلیمون.


این هدیه رو هم دریافت کردم :)


۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۴۸
اَسی ...

خوشی ام تکمیل میشود با صدای خنده ات زیر بارش برف

از ذوق کودکانه ات برای دنبال کردن دانه های برف

دنیا مال من میشود از تماشایت

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۴۰
اَسی ...

اینم از اولین ذرت مکزیکی دستپخت اسی ^_^



از آنجا که هوس کرده بودم، هنرامو رو کردم :دی

۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۵۹
اَسی ...

رفتیم مجلس ترحیم یه بابایی

شنیدم که (مداح/روضه خوان/نوحه خوان) گفت:

بابا بابا؛ ببینم پنج تا پسراش چه میکنن! همه بگید باباااا !!!!


مگه مسابقه گریه کنیه؟! این چه وضعشه واقعا؟؟!!!! :| :/ o_O

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۳۰
اَسی ...

1- یه ضرب المثلی هست که میگه: جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟

در جواب باید بگم که: بود!

این هم سندش:


با این آذوقه اگه قحطی بشه آخرین فردی خواهم بود که گشنگی میکشه :دی



2- زنگ گوشیم رو بعد از قرنی عوض کردم. ده روز گذشته یک بار هم گوشیم زنگ نخورده! چند روز پیش تو یه مغازه بودم که جز من سه نفر دیگه هم بودن. تو همون زمان کوتاه گوشی هر سه نفرشون زنگ خورد و من هر بار فکر کردم گوشی منه و به زنگش عادت ندارم :|



3- جلوی فروشگاه ایستاده بودم که یه آژانس اومد یه خانم لال رو ببره. هرچقدر راننده از خانم آدرس رو پرسید متوجه نشد چی میگه. به من گفت: خانم ببین این خانم کجا میره. از خانمه پرسیدم و اون هم خیلی نامفهوم گفت آدرسش رو. به راننده گفتم: میره مسکن مهر

نمیدونم راننده چی دربارم فکر کرد که از من خواست زبون اون خانم رو تشخیص بدم!

و از آنجا که من به زبون ناشنوایان واردم، یکی گفت میخوام برم کافه

پرسیدم: حالا کنسرت کی هست؟

:))



4- رفتم بانک حساب باز کنم. فرم رو پر کردم و تحویل دادم. و باز هم همون سوال همیشگی: محصلی؟

حالا درسته بیبی فیسم، ولی تو فرمی که جلوی چشمته نوشتم که چه مدرکی دارم! تاریخ تولدم رو هم که نوشتم!

همه فکر میکنن من بچه ام o_O

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۲۴
اَسی ...

- ما تو مدرسه قبلا کیمیا بازی میکردیم بعدشم مختار بازی. فقط بانوی عمارت مونده بود که اونم این دفعه بازی کردیم.

+ چه جوری اینا رو بازی میکنین؟ نمایشش رو اجرا میکنین؟

- هر کی یه شخصیت رو انتخاب میکنه بعد میریم باهم دعوا میکنیم

+ نقش خانما رو هم دارید؟

- نه، فقط یه بار یه نفر رو زدیم مجبورش کردیم جواهر بشه

+ چیکار کرد؟ اومد شربت خورد؟

- نه دعوا کرد :دی

+ عجب بازیایی دارید!

- کشور بازی هم میکنیم

+ چه جوریه؟

- من مغولستان بودم یه نفر چین بود یکی کره یکی ایران یکی آمریکا

+ خب بعدش چیکار میکنین؟

- دعوا میکنیم :)))

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۱۸
اَسی ...