طلوع من

کلبه کوچولوی من

نوشته ها و خاطرات زندگی من
اینجا از copy paste خبری نیست، پس شما هم کپی نکنید، اگر هم خواستید متنی رو لینک کنید اطلاع بدید
ممنون از همراهیتون

پیام های کوتاه
  • ۱۵ بهمن ۹۴ , ۱۴:۲۸
    آه ...
  • ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۷:۱۰
    ...
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۶ مرداد ۰۴، ۱۶:۰۸ - بیست و دو
    وای:دی

۱- بیست و دو سال از من بزرگتره. وقتی خواستیم سوار ماشین بشیم رفت دستگیره درِ عقب رو گرفت و به من گفت تو برو جلو بشین. گفتم نه بابا شما برید جلو! از اون اصرار و از من انکار، بالآخره قبول کرد جلو بشینه. وقتی نشست هم از من عذرخواهی کرد و طوری نشست که پشتش بیشتر به سمت در باشه نه به سمت من. این رفتارش مخصوصاً از طرف یه آقا خیلی برام قابل احترام بود. (نه که آقایون اصولاً خودشون رو محق میدونن واسه جلو نشستن!)

۲- نوزده سال از من بزرگتره و هیچوقت تا حالا تو ماشینی که من رو صندلی عقبش نشسته باشم نرفته جلو بشینه! مگه اینکه صندلی عقب پُر باشه.

 

خود من اگه یه نفر ازم کوچکتر باشه شاید حتی بهش تعارف هم نکنم واسه اینطور مسائل! ولی ببین بعضی ها چقدر محترم و بزرگ منشن.

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۲۶
اَسی ...

خدایا

به حق هر کی برات عزیزه

اگه میخوای بدی به وقت نیازش بده

اگه نمیدی از سر به درش کن

۲۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۵۷
اَسی ...

اصلا گور پدر هر چه خیر و مصلحت و آینده است!

وقتی دو نفر میخواهند به هم برسند، بگذار برسند!

تهش این است که میفهمند نمیشود و جدا میشوند دیگر. غیر از این است؟

به ما چه که انتهای این راه بن‌بست است!

به ما چه که آن دو از زمین تا آسمان فرق دارند!

تا بوده همین بوده! آدمی تا خودش تجربه نکند، درس نمیگیرد.

وقتی با گذشت چند سال و با وجود ازدواج، هنوز بگویند: «نگذاشتند که ما به هم برسیم»

وقتی هر چه بگویی و دلیل بیاوری به خرجشان نرود که نرود؛

بگذار به سنگ بخورد سری که درد میکند برای عشقی کورکورانه

لااقل اگر اشکی هست از روی ندامت باشد، نه از داغ هجران...

دلشکستگی علتش تاوان اشتباه باشد، نه حسرتِ نرسیدن...

بگذار دلشان خوش باشد به عشق

بگذار بچشند طعم وصال را

هر چه بادا باد

گور پدر فرداها

موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۵۲
اَسی ...

این داستان: نیمه پُرِ لیوان!

 

کرونا و به تبعش زدنِ ماسک باعث شده این روزها خیلی راحت بتونم تو خیابون لبخند بزنم و با دیدن سوژه های خنده دار دیگه جلوی خندم رو نگیرم. اگه حرفی مخالف عقیدم بشنوم خیلی راحت دهن کجی کنم بدون اینکه مخاطبم متوجه بشه. اگه خجالت کشیدم نگران گُل انداختن لُپام نشم. دیگه دنبال قایم کردن جوشای صورتم نباشم. اگه فرصت مسواک نبود با خیال آسوده برم بیرون!

کرونا و به تبعش زدنِ ماسک باعث شده این روزها از طریق چشمها ارتباط برقرار کنم. با چشمهام لبخند بزنم. تلاش کنم منظورم رو با حالت چشمهام منتقل کنم. احساس طرف مقابل رو از چشمهاش بفهمم. دارم تمرین میکنم زبان چشمها رو یاد بگیرم.

 

 

پ.ن: میرم بیرون چون شاغلم!

 

عنوان: فریدون مشیری

۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۲۰
اَسی ...

دیشب ساعت یکِ شب یه پیام برام اومد. با خودم گفتم این وقت شب کیه که

پیام داده! و کسی نبود جز همون همیشگی (وزارت بهداشت) -_-

نوشته بود فردا بیرون نرید.

حالا ما چیکار کردیم؟ امروز رفتیم سیزده بدر!

کجا؟ تو حیاط خونه‌مون در جوار باغچه و گلدونا:

 

اون گوشه تصویر هم جوج هستن که مشاهده می فرمایید :دی

 

مریضی به در

غصه ها به در

استرس به در

ناامنی به در

الهی شادی به دلهاتون و آرامش به زندگیتون سرازیر شه

آمین :)

۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۰۸
اَسی ...

- این پسره چشم روشنه هست که توی عصر جدید مجریه

+ احسان علیخانی؟

- آره، که میگی چشماش شبیه دوستته

+ لباش هم مثل دوستمه، خب؟

- تو شبیه اونی

+ من؟! کجام شبیهشه؟!

- دماغت

+ الآن از من تعریف کردی یا از اون ایراد گرفتی؟

- هیچکدوم. قبلاً به برادرت هم اینو گفته بودم. واقعا دماغاتون مثل همدیگه است.

+ خیلی ممنون :)))

 

 

 

- مامان

+ من

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۱۴
اَسی ...

صبح که شد، بهار به خانه‌مان آمده بود

 

میهمان تصویری شماره ۱۴ هستن ایشون :)

چند روز پیش که برف باریده بود، (اولین برف بهاریِ!سال جدید را می‌گویم) برای اولین بار غنچه داد و حالا گل کرده.

 

+ از مزایای خانه نشینی و قرنطینه، بارش نبوغ و هنر و این صحبت‌ها می‌باشد:

 

نان روغنیِ شیرینِ محلی هستن که برای اولین بار با مادرجان پختیم.

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۶
اَسی ...

۱) یه آقایی دوازده روز پیش اومده بود محل کارم. دستکش و ماسک هم داشت. امروز باخبر شدم فوت کرده. بر اثر کرونا.

حالا نمیدونم اون روز که دیدمش کرونا داشته یا بعدش مبتلا شده

 

۲) به رئیسم میگم: تا کی باید بیایم سرکار؟

میگه: اگه تا ۲۸ اسفند بیای خوبه

میگم: ۲۹ که تعطیله! یعنی کلا تا آخر باید بیایم؟

میگه: عه ۲۹ تعطیله؟ خب تا همون ۲۸ بیای خوبه

:|

 

۳) هر روز با نگرانی میرم سرکار، امروز نگرانیم بیشتر بود بخاطر چهارشنبه سوری. اما خدارو شکر تو خیابون آتیش روشن نکرده بودن. شاید علتش حضور پلیس بود، هرچند پلیسا همه سالها بودن.

ولی ترقه هاشون به راه بود. کرونا هم نمیتونه جلوی اینا رو بگیره

 

۴) توی تلویزیون داشتن شیرینی خونگی درست میکردن. اینقدر هوس کردم که داشتم پس می‌افتادم! توی اینترنت سرچ کردم تا دستور پخت یه شیرینی که موادش رو توی خونه داشته باشیم پیدا کنم. نتیجه این شد:

 

شیرینی سیب هستن ^_^

با اینکه ظاهرش خوب نشد اما بسیوووور خووووشمزه شد 😋

نریختن شیر و بیکینگ پودر و پودر قند هم که کاملا بی‌اهمیت بود -_-

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۰۰
اَسی ...

۱) یه نفر به من بگه راه فرار از خونه تکونی کدوم وره؟

از هر طرف که میرم این خونه تکونی سر راهم سبز میشه! O_o

سالی یه بار نداشتن خواهر رو خیلی احساس میکنم اون هم آخر ساله -_-

اصلا یه کثیفیایی توی خونه تکونی پیدا می‌کنی که در طول سال حتی یه بار هم ندیده بودیشون! :|

ولی میدونم روزی میرسه که دلم واسه این روزا تنگ میشه. پس قدرشو میدونم ^_^

Tolooeman.blog.ir

۲) این روزا دلم لک زده واسه رفتن به رستوران و کافی شاپ! حالا نه اینکه مواقع دیگه همیشه میرفتم ها! اما خیالم راحت بود هروقت بخوام میتونم برم.

 

۳) اگه اون یه باری که سهوا با دوستم دست دادم رو فاکتور بگیریم، دو هفته ای میشه که با هیچکس تماس فیزیکی نداشتم. که البته میشه این موضوع رو نادیده گرفت. ولی بغل نکردن مامانم رو نه!

Tolooeman.blog.ir

۴) سوال امتحانی:  فاصله بین دو مسافر در صندلی عقب تاکسی چقدر است؟ (تاکید میکنم فقط دو نفر)

این حجم از کِش اومدن رو حتی پنیر پیتزا هم نداره! :/

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۲۱
اَسی ...

۱) یه خواستگاری داشتم که به نظر خیلی باادب میومد. از اونا که خیلی حرمت نگهمیدارن. وقتی بهش جواب رد دادم عکسای پروفایلش غمگین و پر از اشک و آه شد. عذاب وجدان گرفته بودم. تا اینکه یه مدت گذشت و دیدم پروفایلش پر شد از متنهای بی ادبی و فحش! با خودم گفتم خوب شد ردش کردم چقدر بی ادبه! واقعا نمیشه آدما رو راحت شناخت.

 

۲) اینکه ندیده و نشناخته صرفا بخاطر محل زندگی یه نفر بهش برچسب بزنن خیلی بی انصافیه. دلیل نمیشه چون یه شهر به یه خصلتی شهره شده، همه اهل اون شهر هم اون خصلت رو داشته باشن. وقتی هم بابت برچسبی که بهت خورده ناراحت میشی متهمت میکنن به بی اعصابی!

 

۳) آقایون! اگه واسه خواستگاری یه واسطه میفرستید، دقت کنید چه کسی رو به عنوان معرف خودتون تعیین میکنید. چون هر رفتاری که اون فرد داشته باشه، طرف مقابل از چشم شما میبینه. هر برخوردی داشته باشه به شما نسبت داده میشه. با خودشون میگن وقتی چنین آدمی داره اون پسر رو تایید می‌کنه پس معلومه اون پسر هم مثل همین آدمه!

و اینکه حتما اون واسطه از شما اطلاعات جامعی داشته باشه تا بتونه درست و کامل معرفیتون کنه. نه اینکه هر سوالی ازش می‌پرسن بگه نمیدونم!

 

۴) دلم تنگ است

برای کسی که نیست

برای آنکه هنوز ندیدمش

برای او که نمیدانم کیست

 

عنوان: دیگه باید چیکار کنم واسه به دست آوردنت؟

۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۲۴
اَسی ...