رفتیم مجلس ترحیم یه بابایی
شنیدم که (مداح/روضه خوان/نوحه خوان) گفت:
بابا بابا؛ ببینم پنج تا پسراش چه میکنن! همه بگید باباااا !!!!
مگه مسابقه گریه کنیه؟! این چه وضعشه واقعا؟؟!!!! :| :/ o_O
1- یه ضرب المثلی هست که میگه: جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟
در جواب باید بگم که: بود!
این هم سندش:
با این آذوقه اگه قحطی بشه آخرین فردی خواهم بود که گشنگی میکشه :دی
2- زنگ گوشیم رو بعد از قرنی عوض کردم. ده روز گذشته یک بار هم گوشیم زنگ نخورده! چند روز پیش تو یه مغازه بودم که جز من سه نفر دیگه هم بودن. تو همون زمان کوتاه گوشی هر سه نفرشون زنگ خورد و من هر بار فکر کردم گوشی منه و به زنگش عادت ندارم :|
3- جلوی فروشگاه ایستاده بودم که یه آژانس اومد یه خانم لال رو ببره. هرچقدر راننده از خانم آدرس رو پرسید متوجه نشد چی میگه. به من گفت: خانم ببین این خانم کجا میره. از خانمه پرسیدم و اون هم خیلی نامفهوم گفت آدرسش رو. به راننده گفتم: میره مسکن مهر
نمیدونم راننده چی دربارم فکر کرد که از من خواست زبون اون خانم رو تشخیص بدم!
و از آنجا که من به زبون ناشنوایان واردم، یکی گفت میخوام برم کافه
پرسیدم: حالا کنسرت کی هست؟
:))
4- رفتم بانک حساب باز کنم. فرم رو پر کردم و تحویل دادم. و باز هم همون سوال همیشگی: محصلی؟
حالا درسته بیبی فیسم، ولی تو فرمی که جلوی چشمته نوشتم که چه مدرکی دارم! تاریخ تولدم رو هم که نوشتم!
همه فکر میکنن من بچه ام o_O
- ما تو مدرسه قبلا کیمیا بازی میکردیم بعدشم مختار بازی. فقط بانوی عمارت مونده بود که اونم این دفعه بازی کردیم.
+ چه جوری اینا رو بازی میکنین؟ نمایشش رو اجرا میکنین؟
- هر کی یه شخصیت رو انتخاب میکنه بعد میریم باهم دعوا میکنیم
+ نقش خانما رو هم دارید؟
- نه، فقط یه بار یه نفر رو زدیم مجبورش کردیم جواهر بشه
+ چیکار کرد؟ اومد شربت خورد؟
- نه دعوا کرد :دی
+ عجب بازیایی دارید!
- کشور بازی هم میکنیم
+ چه جوریه؟
- من مغولستان بودم یه نفر چین بود یکی کره یکی ایران یکی آمریکا
+ خب بعدش چیکار میکنین؟
- دعوا میکنیم :)))
آدمها
یا در عشق به سر میبرند
یا در حسرت عشق
یا در آرزوی عشق
راست گفت محمود دولت آبادی:
آدم به عشقِ آدم زنده است
پیرو این پست، یک ساعت پیش تو سایت اداره پست شکایت کردم. یک ساعت طول نکشید که زنگ زدن! یعنی همین الآن! و پیگیری کردن که شکایت شما برای چیه و براشون توضیح دادم. گفتن بسته به دستتون رسیده الآن؟ گفتم بله ولی به آدرسی که رو پاکت بود نیاوردن. گفتن پس ما گزارش رو رد کنیم؟ گفتم نه چون اون مامور ظاهرا برادرم رو میشناخته ولی اینکه حدس زده با من نسبتی داره کار اشتباهی بوده. گفتن پس ما بهش اخطار تلفنی میدیم. گفتم باشه.
حالا این بسته حاوی چیز مهمی نبود، ولی اگه یه نامه محرمانه بود و نباید کسی ازش مطلع میشد چی؟ به هرحال هر کسی یه حریم خصوصی ای داره که شاید حتی خانوادش هم اجازه ورود بهش رو نداشته باشن! و یک مامور پست موظفه مرسوله رو با حفظ اطلاعاتش و در امنیت کامل به دست گیرنده برسونه.
1- رئیسمون دو تا گروه کاری تو تلگرام ساخته بود که اونجا کارا رو با همکارا هماهنگ میکردیم. هر فردی که از محیط کار میرفت از گروه حذف میشد و هر تازه وارد هم به گروه اضافه میشد.
مدتها بود که تو گروه ها پیامی رد و بدل نمیشد.
از وقتی قرار شد از کار بیام بیرون تصمیم گرفتم قبل از اینکه از گروه ها حذف بشم، خودم لفت بدم. ولی هی امروز و فردا کردم.
هفته پیش که دیگه خداحافظی کردم، رفتم تو گروه ها ببینم هستم یا حذف شدم. که دیدم هستم، منتها خود رئیس از گروه ها رفته!!! تو یکی از گروه ها من هستم و یکی از همکارا، تو اون یکی گروه هم فقط من موندم و یه خط کاری که هیچوقت از تلگرامش استفاده نمیشه :|
2- مدتی بود که منتظر یه بسته پستی بودم. خلاصه پیگیری کردم و گفتن رسیده به شهرتون. تماس گرفتم با اداره پست گفتن دست ماموره. زنگ زدم به مامور گفت اگه هوا خوب باشه میارمش.
تا اینکه داداشم از محل کارش زنگ زد گفت یه پاکت برات اومده. گفتم چرا آوردن اونجا؟! من آدرس خونه رو داده بودم! گفت گفتن آدرس رو پیدا نمیکردن و اسمت رو دیدن و از آنجا که من فرد سرشناسی در سطح شهرم گفتن لابد با من نسبتی داری آوردن اینجا!
خیلی ممنون واقعا :/
مامور پست هم مامورای قدیم :|
چه معنی داره بسته من رو بردن محل کار داداشم؟ <_<
خداحافظ حریم خصوصی o_O
با تشکر از مامورین زحمتکش اداره پست -_-
در راستای غری که اینجا زدم، به دو روز نکشید که...:
دیروز صبح که از خواب بیدار شدم حس کردم داره بارون میاد. رفتم پشت پنجره و دیدم بعله! زمستون بالآخره به رگ غیرتش برخورد! و من با صحنه بارش برف روبرو شدم ^_^
از یه طرف کلی ذوق زده بودم بخاطر برف و از یه طرف میگفتم حالا چطوری برم سرکار؟! =)
کل مسیر خونه تا محل کارم رو پیاده رفتم تا حسابی سرما رو لمس کنم :)
و من بالآخره زمستون رو دیدم ^_^
گفتم کار! فردا آخرین روز کاری من در محیط کار فعلیم خواهد بود! دقیقا شد یک سال. و باید بگم که خوشحالم. احساس میکنم یه باری از روی دوشم برداشته میشه :)
کلی واسه اوقات فراغتم برنامه دارم :دی
امیدوارم قبل از اینکه خمودگی بیکاری بر من غلبه کنه یه کار خوب پیدا کنم :))
ب.ن: ظاهرا این پست تو لیست به روز شده ها نبوده.
میگم چرا هیچ بازخوردی نداشته :|
این پست در تاریخ 15 بهمن نوشته شده