همونطور که گفتم هفته ی پیش در تهران و در خونه ی خاله بودیم
1-بعد از مدتها اومدیم بستنی سالار بخوریم، وقتی شانس نداری بهتر از این نمیشه:

اصلا معلوم نبود چوبش کجاست o_O
2-خاله جان کسالت داشت و ما رفته بودیم عیادتش
مامانم کار با اجاق گاز خاله رو بلد نبود، من خواستم بهش یاد بدم!
رفتم با کلی قیافه گرفتن و تریپ کار بلدها رو برداشتن به مامان گفتم: ببین منم مثل تو اولین باره میخوام این گاز و روشن کنم، اصلا کاری نداره! اول این پیچ و میچرخونی و نگه میداری تا گاز خودش روشن شه، به همین راحتی!
چند بار تکرار کردم ولی روشن نشد :|
گفتم: خب بهتره از فندک استفاده کنیم!
فندکو روشن کردم و بخاطر گاز زیادی که پیچیده بود آتیش یهو شعله گرفت و من که ترسیده بودم سریع فندک و پرت کردم!

حتما از خودتون میپرسین این چیه؟!
تو این گیر و دار، فندک به ناخنم ضربه زده بود و شکونده بودش! ناخنم قلفتی کنده شد!
مامانم که مات و مبهوت به من خیره شده بود، زد زیر خنده!!!
آخه مثلا قرار بود من یادش بدم و گفته بودم بلدم!!!
واقعا از هر انگشتم یه هنر میریزه! عکس فوق هم نمونه شه :)))
3-ماهی عید خاله اینا هنوز زنده ست!
دیدم آب تنگش خیلی کدر شده و بیشتر به لجنزار شبیهه تا تنگ ماهی!
از آنجا که من در هر زمینه ای سررشته دارم!! تصمیم گرفتم واسه اولین بار در عمرم آب ماهی رو عوض کنم!!
تو یه لیوان آب ریختم و گذاشتم یه مدت بمونه تا کلرش خارج بشه، بعد با احتیاط آب تنگ و خالی کردم و مراقب بودم که یه مقدار از آب بمونه
وقتی آب به ته تنگ رسید دیدم تمام آشغالاش مونده ته آب و اگه با همین وضع تنگ و پر کنم هیچ فرقی با قبلش نداره!
کل تنگ و خالی کردم تو سینک ظرفشویی!! ماهیه افتاد کف سینک و هی بالا و پایین میپرید! منم هول شده بودم! خواستم با دست بگیرمش ولی یه وول خورد و من ترسیدم!! هم از خود ماهیه میترسیدم و هم از مردنش!! پسرخاله رو صدا زدم ولی نیومد.
چایی صاف کن و برداشتم و باهاش ماهی رو گرفتم و انداختمش تو لیوان آب!!
پسرخاله سر رسید و با دیدن اوضاع گفت: وای مامان! ماهی رو انداخته تو لیوان تو!!! :)))
از اون طرف صدای خاله بلند شد که: چرا تو لیوان انداختیییی!!!
بعد که بهش گفتم با چایی صاف کن گرفتمش گفت: دستت درد نکنه پس کل خونه رو کثیف کردی O_O
خلاصه نتیجه این شد:

یه لیوان آب خیلی براش کم بود و فقط ته تنگش و گرفت :دی
خلاصه تا زمانی که ما تهران بودیم ماهیه زنده بود! از اون به بعدش دیگه برمیگرده به مشیت الهی ;)