طلوع من

کلبه کوچولوی من

نوشته ها و خاطرات زندگی من
اینجا از copy paste خبری نیست، پس شما هم کپی نکنید، اگر هم خواستید متنی رو لینک کنید اطلاع بدید
ممنون از همراهیتون

پیام های کوتاه
  • ۱۵ بهمن ۹۴ , ۱۴:۲۸
    آه ...
  • ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۷:۱۰
    ...
بایگانی
آخرین نظرات

۱۶ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

هم اکنون نیازمند آرای سبزتان هستیم

بنیاد امور بازی های خاص

شماره حساب lady-95.blog.ir

وبلاگ به رنگ آسمان

شعبه واران

:دی

۱۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۱
اَسی ...

به تازگی یه کلاسی میرم که امروز دهمین جلسه اش تشکیل شد

مربیمون گفت این جلسه آخرین جلسه تونه. گفتیم به همین زودی؟؟؟ گفت کلاستون کلا 90 ساعته است، پرسیدم چند جلسه میشه؟ گفت 12 جلسه، یه جلسه که بخاطر برف نیومدین! یه جلسه هم خودم کلاسو تعطیل کردم (یعنی اون دو جلسه رو هم حساب کرده! )

حساب کردم دیدم کلاس ما از ساعت 8:30 شروع میشه تا 11:30، یعنی هر جلسه 3 ساعت، و 10 تا 3 ساعت میشه 30 ساعت!!!

گفتم چه جوری میشه 90 ساعت؟؟؟ گفت کلاس شما تا ساعت 1 هست، بعد هم پنجشنبه ها هم کلاس دارین شما! (درصورتی که هیچوقت به ما نگفتن پنجشنبه هم کلاس دارین! خودشون واسه خودشون بریدن و دوختن :/)

حتی اگه همونطور باشه که مربیمون میگه و مثلا کلاس رو از ساعت 8 درنظر بگیریم تا1 میشه 5 ساعت، و اگه فرض بر 12 جلسه باشه میشه کلا 60 ساعت!! و باز اگه اون 4 تا پنجشنبه ای که کلاس نداشتیم رو هم اضافه کنیم (4 تا کلاس 5 ساعته میشه 20 ساعت، به اضافه ی 60 میشه 80) باز هم 10 ساعت میمونه!!!

مربیمون که دید من قانع نشدم گفت: من تو هر جلسه مطالب رو تند تند گفتم که به اندازه ی دوتا کلاس بشه! (آیا واقعا از نظر شما میشه یه آموزش که باید طی دو کلاس 5 ساعته برابر با 10 ساعت گفته بشه رو توی 3 ساعت خلاصه کرد؟؟؟) بعد که دید خیلی ضایعه گفت: اون دو جلسه رو تا دو هفته بعد میذارم.

حالا ما که هزینه ی قابل توجهی برای کلاسمون نپرداختیم و ضرر مالیش به ما نمیرسه، هرچند از نظر آموزشی خیلی برامون کم گذاشتن، اما ایشون با تشکیل یه دوره ی 36 ساعته (12جلسه ی 3 ساعته) دستمزد 90 ساعت رو میزنه به جیب!! اینا همش به ضرر دولته دیگه! اما کیه که نظارت کنه! هر کی فقط به فکر پر کردن جیب خودشه و این وسط مردمن که متضرر میشن...


۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۸:۱۶
اَسی ...

امروز صبح زیر نم نم بارون با یه خانم منتظر تاکسی ایستاده بودم، یه تاکسی اومد که یه مسافر آقا رو صندلی جلوش نشسته بود

اون خانم مسیرشو گفت، راننده گفت نه، به راننده گفتم منم همون مسیر میرم، راننده گفت حالا که دو نفرین باشه میرم!

خانمه از تاکسی دور شده بود، بهش گفتم خانم بفرمایید!

سرشو به علامت نه تکان داد و روشو برگردوند! به راننده گفتم اون خانم نمیاد!

راننده گفت اشکال نداره، یه کم که زیر بارون خیس بشه میاد!

سوار شدم و حرکت کردیم، چند لحظه بعد یه خانم دیگه سوار شد و کنارم نشست، یه کم که جلوتر رفتیم دیدیم یه آقا برای تاکسی دست بلند کرد، همین که راننده خواست ترمز کنه خانم کناریم گفت: آقا من دو نفرم!

راننده هم گفت: باشه

و دیگه تا آخر مسیر، مسافری سوار نکردیم.


خانم اولی با ناراحتی بی دلیل و قهرش فقط خودشو آزار داد و به خودش سخت گرفت، چرا که بیشتر ایستاد و بیشتر زیر بارون موند و دیرتر سوار تاکسی شد و دیرتر به مقصد رسید، چیزی هم از راننده کم نشد چون خیلی زود یه مسافر سوار کرد که کرایه ی دو نفر رو حساب کرد، ماشینش وزن کمتری رو تحمل کرد و استهلاک کمتری به خودش دید!

و خانم دومی برای راحتی خودش و اینکه کسی کنارش نشینه و جاش تنگ نشه و یه آقا معذبش نکنه کرایه دو نفر رو داد.


نباید زندگی رو به خودمون سخت بگیریم، چون فقط دودش تو چشم خودمون میره، هر چقدر زندگی رو راحت تر بگیریم آرامش و آسایش خودمون بیشتره...


بنگریم که چگونه زندگی میکنیم!

۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۹
اَسی ...

در راستای انجام یک حرکت فرهنگی و حمایت از تولید ملی و احترام به هنر و تشویق هنرمندان و داشتن تفریحات سالم و امثالهم، بر آن شدیم بریم سینما!

تصمیم داشتیم زود بریم که بتونیم یه جای خوب پیدا کنیم!

خلاصه رفتیم و دیدیم درب سینما بسته ست! باجه ی فروش بلیت هم بسته بود

یه کم در و دیوارا رو نگاه کردیم و اطلاعیه ها رو خوندیم، دیدیم اشتباه نکردیم، شروع سانس ده دقیقه دیگه ست، بیشتر که دقت کردیم دیدیم درب سینما یه کوچولو بازه! فهمیدیم بخاطر هوای سرد در رو به طور کامل باز نکردن

رفتیم داخل، سه چهار نفر حاضر بودن، بلیت خریدیم و بعد از یکی دو دقیقه درب سالن رو باز کردن و وارد شدیم.

یه سالن پر از صندلی و خالی از تماشاچی!!!

به جز ما که سه نفر بودیم، دو زوج دیگه هم بودن، دو زوج یعنی چهار فرد! و زوج هم که میدونید منظور یک خانم و یک آقاست، دو تا خانم دیگه هم بودن که با هم میشدیم 9 نفر!

نه نفری نشستیم و یه فیلم دیدیم :|

فیلم ایرانی هندی "سلام بمبئی"

یکی از اون زوجها انگار اومدنشون به سینما مناسبت داشت، چون خانمه یه شاخه گل و یه پاکت هدیه دستش بود، و با فضای هندی سینما همخوانی داشتن :)

فیلمش کاملا هندی بود، یه فیلم هندی به تمام معنا، که البته ایرانیزه هم شده بود! دیگه ببینید چطور میشه! اما پایانش بسیار خوب و زیبا و راضی کننده بود


+ ای همراهان منتظر سوژه! بدانید و آگاه باشید که اگه یه دختر با دیدن فیلم هندی گریه نکنه عجیبه! پس سوژه اش نکنید :/


پ.ن: پیرو اتمام رسالتم، آخرین حمایتم رو معطوف میکنم به یه بازی وبلاگی که دوستم واران جان ترتیب داده

اگه دوست دارید رقابت با من رو تجربه کنید تو این مسابقه شرکت کنید :دی

اینجا

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۵ ، ۰۰:۲۷
اَسی ...

یکی از بچه های کلاسمون همیشه با خودش یه پسر پنج شش ساله میاره، اولین بار که دیدمشون فکر کردم لابد مادر و پسرن دیگه! اما کم کم  دیدم که پسره اون خانم رو عمه صدا میزنه، تعجب کردم و برام سوال شد که چرا هر بار برادرزادش رو با خودش میاره سر کلاس؟ کلی تو ذهنم فرضیه بافی کردم که شاید مادر بچه طلاق گرفته (از بس طلاق زیاد شده احتمالش اونقدرام دور از ذهن نیست) و پدره برگشته خونه مادرش و حالا خواهره داره از این بچه نگهداری میکنه و حتما در زمان کلاسمون کسی خونه شون نیست و اون خانم به اجبار، بچه رو با خودش میاره

امروز که کلاس به آخراش نزدیک شد، اون خانم بلند شد که بره، مربیمون گفت داری میری دیگه؟ خانمه گفت آخه پسرم خسته شده

بهش گفتم مگه پسرته؟؟؟ گفت آره من دو تا پسر دارم

گفتم پس چرا عمه صدات میکنه؟

گفت تو زبون ما به مادر میگن عمه

گفتم اهل کجایین؟

گفت گلستان

دیده بودم ترکی صحبت میکنن اما یه کم متفاوت بود با ترکی هایی که شنیده بودم!

فکر میکردم اون خانم مجرد باشه، آخه حتی ابروهاش هم برداشته نیست!!!

نمیدونم شاید اینم جزو رسومشونه...

خیلی برام عجیبه که به مادر میگن عمه! پس به عمه چی میگن؟؟

۲۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۵ ، ۱۷:۰۴
اَسی ...

از آنجا که بیکاری انسان را به اعمال بیهوده وامیدارد، ما نیز با پیامی مواجه شدیم مبنی بر نشان دادن چهره ی همسر آینده! گفتیم حال که بیکاریم برویم یک سرکی بکشیم ببینیم چه خبر است!

مشخصات را وارد کردیم و نتیجه اعلام شد!!


۳۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۳:۰۶
اَسی ...