اینکه من سرگروه حلقه شدم خب خیلی برام خوشایند نبود. چون من اصولا آدم مسئولیت پذیری نیستم! اما بودن در کنار بچه ها لذت خودش رو هم داره :)
امروز با بچه ها درمورد وضو بحث کردیم. ازشون پرسیدم چه چیزهای وضو رو باطل میکنه
یکی گفت: لاک، دسشویی، آرایش!!
یکی گفت: دسشویی، اون یکی رو نمیگم! زشته :دی
پرسیدم دیگه نظری ندارین؟
یکی گفت: ادرار
اون یکی گفت: خب ادرار همون دسشوئیه دیگه باهوش :)))
بهشون گفتم اگه من شب وضو بگیرم و تا صبح دسشویی نرم، وقتی از خواب بیدار شدم میتونم با همون وضوی دیشب نماز صبح بخونم؟
یکی جواب داد: خب قبلش برید دسشویی o_O
(با جمله ی بالا یاد یه خاطره از دوران دانشجوییم افتادم:
رفته بودیم اردوی مشهد؛ صبح بیدار شدیم و خواستیم بریم وضو بگیریم. دوستم گفت من که دسشویی نرفتم و وضو دارم! گفتم خسته نباشی! از شب تا صبح خوابیدی حالا وضو هم داری؟! :))) )
خب برگردیم تو جمع حلقه :دی
داشتم میخندیدم که یکی از بچه ها انگشتش رو گذاشت رو صورتم و گفت: خانم اینحاتون چونه دارین! ^_^
گفتم این چونه است؟! :دی
گفت بخندین! ایناهاش چونه ^__^
یکی دیگه گفت: گونه! :/
گفتم منظورت چال گونه است؟ :))
گفت: آره همون :دی
(لازم به ذکره که من وقتی میخندم یه گودی خفیف و نامحسوس رو لپام میفته و نمیشه بهش گفت چال)
یکی گفت: خانم چقدر ناخناتون بلنده! چطوری اینجوری شدن؟
اون یکی گفت: خب ناخن خودش بلند میشه دیگه، لازم نیست کاری کنی که :/
و همچنان هر کی وارد کلاس میشه اولین سوالی که میپرسه اینه که:
معلمتون نیومده؟!
و وقتی میگیم اومده، میپرسه:
خب کیه؟؟!!
و من جواب میدم: خب منم دیگه! مگه معلوم نیست؟ :|