تو بگو من چه کنم؟
گفته بودم یکی از بچه های حلقم سر به هواست؛ دو شبه میرم هیئت، همش میبینم جلوی در وایستاده، پسرا هم که همه جلوی هیئت صف کشیدن! من نمیدونم مادرش کجاست، چرا بهش نمیگه بره داخل هیئت! دیشب یکی از بچه ها رو هم با خودش آورده بود بیرون.
امشب بچه ها صدام زدن و گفتن اون دختر، یکی از بچه ها (همونی که باهاش بیرون بود) رو از راه به در کرده و الآن هر دوشون bf دارن!
حالا من موندم چیکار کنم. بچه ها رو این حساب که من معلم بسیجشونم اومدن با من درمیون گذاشتن و طبیعتا توقع دارن اون دو تا رو هدایت کنم! من نمیدونم واقعا باید چیکار کنم! برم مثل مبصرای کلاس جلوی در وایسم و نذارم برن بیرون؟ یا مثلا بگم این کارا اشتباهه؟ یا برم به مادرشون بگم؟ چیکار کنم خب؟ :(
بچه ها تا خودشون به این باور نرسن که کارشون غلطه دست ازش برنمیدارن! اگه زور بالا سرشون باشه فایده نداره و میرن یواشکی انجام میدن. بعدم اصلا متوجه نیستن که! چطور میتونم هدایتشون کنم؟
وای که چقدر سخته بخوای یه نفر و از راهی که پیش گرفته منصرف کنی و قانعش کنی که داره اشتباه میکنه، مخصوصا اگه بچه باشه و هیچی هم حالیش نشه
+ یکی از نگرانی های همیشگیم درمورد آینده، تربیت فرزنده. واقعا وظیفه ی خطیریه!