دو روز پیش تولدم بود.
تولد امسالم خیلی برام مهم بود. تصمیم داشتم حتما جشن بگیرم، حتما کیک بگیرم، و حتما شمع بگیرم که بعدها با دیدن عکساش بدونم در این سن چه شکلی بودم. معمولا برنامه ریزی و تدارک جشن های تولد با خانماست. که درصد بالایی از این خانمها، خواهرها و درصد بالایی، همسرها هستن. از آنجا که این دومورد شامل حال من نمیشه، راه دیگه ای نبود جز اینکه خودم دست به کار بشم. برنامه ریزی ها و هماهنگی ها رو انجام دادم و سه شنبه شب، یه جشن کوچیک چهارده نفره تو خونمون گرفتیم.
با آغاز ماه تیر، یکی از عزیزانم پیشاپیش تولدم رو تبریک گفت.
چهار روز قبل از تولدم، یکی از دوستانم تماس گرفت و تبریک گفت.
یک شب قبل از تولدم، یکی از دوستانم اومد خونمون و تبریک گفت.
غروب یک روز قبل از تولدم، جناب روزها پیشاپیش تولدم رو تبریک گفتن و مثل همیشه لطف داشتن.
ساعت ۰۰:۰۲ شب تولدم یک کامنت جدید داشتم و شک نداشتم از طرف عاشق بارون جانمه که همینطور هم بود و تولدم رو تبریک گفته بود.
ساعت ۰۰:۰۴ یکی از دوستانم توی واتساپ برام استاتوس تبریک تولد گذاشته بود. این اولین بار بود که کسی برام استاتوس میذاشت. من هم برای اولین بار در جوابش، استاتوس گذاشتم و تازه فهمیدم تمام استاتوس هایی که تا قبل از این دیده بودم، فرستندش متوجه میشده من دیدم درحالیکه به روی مبارک نمیاوردم :|
امسال اتفاق های دور از انتظار دیگه ای هم برام افتاد!
دوست مامانم یک روز قبل از تولدم متوجه شد که تولدمه و فرداش اومد برام کادو آورد! اصلا انتظارشو نداشتم!
روز تولدم توی محل کارم بودم که یکی از مراجعه کنندهها تماس گرفت و تولدم رو تبریک گفت! قبلا بهش گفته بودم همماهی هستیم، ولی اصلا فکرش رو نمیکردم یادش مونده باشه و بخواد زنگ بزنه!
یکی دیگه از مراجعه کنندهها هم وقتی وارد محل کارم شد، تولدم رو تبریک گفت! اون هم اتفاقا تیرماهی بود و تولدم تو ذهنش مونده بود.
غروب روز تولدم بود که یه کامنت تبریک از یکی از دوستان وبلاگی گرفتم که خیلی وقته دیگه نمینویسن. باورم نمیشد کسی که از فضای وبلاگ دور شده، تولد من رو یادش باشه و بهم تبریک بگه!
تولد امسالم برام به یادموندنی شد و خوشحالم که سن جدیدم رو اینجوری شروع کردم :)
خداجونم شکرت
پ.ن عنوان: کادوهای بیمناسبت یا سوغاتی یا روز زن یا عیدی داده بود ولی تولد نه! 😆