وقتی تو خونه نشستی و صدای پارک کردن ماشین همسایه از کوچه میاد و بعدش رانندش پیاده میشه و با صدای سرشار از انرژیش داد میزنه: سلام بر محله!!
وقتی یه روز قبل تو خونتون مراسم بوده و برنامه ریزی میکردن واسه پختن آشی برای باریدن بارون؛ و امروز یهو برای اولین بار (بعد از بهار امسال) آسمون بباره، اونم نه بارون! بلکه برف! و چه برفی!! درشت و سریع! و تا بخوای بجنبی که یه عکس واسه پستت بگیری برف بند بیاد!! و وقتی چند دقیقه بعد بری بیرون دوباره برف شروع بشه و مسیرت دقیقا خلاف جهت بارش باشه و دونه های برف مستقیم بخورن تو صورتت!! دختری رو ببینی که از لای در خونشون دستش رو آورده بیرون تا دونه های برف رو لمس کنه و ببینی که داره با حسرت نگات میکنه از اینکه لبخند زنان داری زیر برف قدم میزنی!
وقتی یکی از بچه های حلقه بخواد یه پیامبر با حرف "ح" بگه و بگه "هود" و دوباره خودش بگه "نه اون دو نقطه است" و وقتی بپرسی "نقطه داره؟؟" جواب بده "نه دو تا کله داره!" و تو بگی "اون دو چشمه! :)))"
و وقتی ازش بپرسی چند تا پیامبر داریم بگه "بی نهایت" =)))))
بعد از تموم شدن جلسه هر چقدر طبقه پایینی ها بگن "چرا این همه سر و صدا میکنید؟ پس کلاستون رو سه جلسه کنسل کنید" اصلا اهمیت ندی و همچنان خوشحالیت رو حفظ کنی و حتی راننده تاکسی هم که با سوار یا پیاده شدن هر مسافر یه غری میزنه نتونه ذره ای از قشنگی روزت رو کم کنه!
وقتی کوچولویی که سوار تاکسیه به مادرش بگه "کی برف میاد" و مادرش بگه "بخواب" دوباره بگه "اگه بخوابم برف میاد؟" مادرش هم بگه "آره" و این بار بپرسه "اگه بابا بخوابه خیلی برف میاد؟" و پاسخ بشنوه "آره"
وقتی خورشید هنگام غروب، به طلایی ترین رنگ ممکن از بین دو ابر سیاه برات چشمک بزنه و دلتو آب کنه از قشنگیش
وقتی شعری رو که لحظه ی بارش برف گفتی و اصلا ازش راضی نیستی، تو جلسه ی انجمن بخونی و رئیس انجمن بگه "تا شما هستید ما باید جمع کنیم بریم، دیگه کم آوردیم دربرابر شما"
وقتی جلسه با یه آواز عالی تموم بشه و در تعریفش بگی "من خیلی آواز دوست دارم" و خیلی بی مقدمه بشنوی "چرا نمیخونی؟"
وقتی به محض حرکت ماشین، صدای عصبانی یه خانم بلند شه که "روغن موتور تعویض شود" و دوباره "فیلتر روغن تعویض شود" و همچنان "فیلتر هوا تعویض شود" و یکی از سرنشینان بگه "اینطور که این پیش میره الآن میگه ماشین باید تعویض شود!!"
وقتی مادرت یه چیزی تو دستش گرفته و میاد به سمتت و میگه اگه گفتی چیه! و تو از فکر اینکه یه حشره است سریع گارد بگیری و بگی "نزدیک صورتم نیارش!!" و مادرت غش کنه از خنده و این سیب زمینیای نخودی رو نشونت بده:

همه ی اینها و همه ی اینها میتونن روز معمولیت رو به یه روز عالی و لذتبخش تبدیل کنن!
و زندگی، تکرار همین خوشی های شیرینه ^_^
ب.ن: از بچه هاپرسیدم اولین پیامبر کی بوده، بلد نبودن! همون موقع مسئولمون اومد. گفتم "آخرش باید از ایشون بپرسم" ازش که پرسیدم جواب داد "محمد". وقتی نگاه متعجبم رو دید گفت "نه اون آخرین پیامبر بود :)))"