چه خبر؟ فقط آش!
از صبح بیرون بودم. نیم ساعتی میشه که برگشتم.
به محض اینکه پامو گذاشتم تو خونه یکی زنگ در رو زد! رفتم دیدم آش آوردن.
چند دقیقه بعد تلفن زنگ خورد. برداشتم گفتن خونه نبودین ما آش آوردیم! گفتم نه کسی خونه نیست منم تازه رسیدم. گفتن خب الآن میاریم.
گوشی رو قطع کردم زنگ در رو زدن. رفتم و آش رو گرفتم.
چند دقیقه بعد زنگ در به صدا دراومد. رفتم دیدم همسایه میگه چند تا ظرف یه بار مصرف دارین؟ یکی براش بردم. گفت دیگه ندارین؟ گفتم یکی هست که توش آشه! میخواین خالیش کنم؟ گفت نه فعلا! بعدا اگه داشتین برامون بیارین.
چند دقیقه بعد تلفن زنگ خورد. همسایمون بود و میگفت شما آش آوردین؟ گفتم نه همسایه ها آوردن. گفت من خونه نبودم فکر کردم شما آوردین.
یعنی انگار همه منتظر من بودن! صبر نمیکنن پام برسم به خونه! هی زنگ پشت زنگ! و آشه که از در و دیوار میباره!
الآن هم که در حال نوشتن این پستم یکی زنگ خونه رو زد و دوباره آش :|