قبول مسئولیت یک زندگی
به نظرم بهتر بود من پسر میشدم. یعنی تازه به این نتیجه رسیدهام.
از شما چه پنهان، من اصلاً آدم ِِ خانه داری و کدبانوگری نیستم. تهِ تهش اینکه بروم سرکار و بعد بیایم به خانه و کارهای کوچک (در واقع همکاری های کوچک) انجام دهم. اینکه مسئولیت تمام کارهای خانه مثل آشپزی و تمیزکاری و شست و شو و گردگیری و مرتب کردن و همه اینها را داشته باشم برایم کمی هضم نشدنی است. بچه داری که اصلاً در مخیله ام نمیگنجد!
این روزها که خاطرات تازه عروس ها را میخوانم، این همه تغییر ناگهانی در زندگی مرا میترساند. اینکه آن همه کار بریزد روی سرت و فقط خودت باشی و خودت مضطربم میکند.
آری، درستش این بود که من پسر باشم!
سلام
خوبه خودشم اعتراف میکنه که کدبانو نیست :دی
اظطراب چرا ؟ اظطراب نداشته باشید خوب گاهی وقتها خیلی از کارها رو چون انجام ندادی یا تو موقعیتش نبودی برای انجامش برات سخته اما وقتی انجامش دادی و تو موقعیتش قرار گرفتی به راحتی انجامش میدی شاید اولش برات سخت باشه یا درست انجامش ندی ولی کم کم روی کار سوار میشی و یاد میگیری . مگه روز اول همه خواننده ها خواننده بودن ؟ نه کم کم با تمرین یاد گرفتند .
این روز ها اکثر جوونا چه دختر چه پسر از کار کردن فرارین .