عای عم گوشتخوار :/
غذای نذری برامون آورده بودن، خواستیم بخوریم که دیدم برنج خالیه!
به مامانم گفتم: پس گوشتاش کو؟؟
گفت: واست نریختم، تو که گوشت نمیخوری :|
گفتم: آخه مگه میشه گوشت نذری رو دوست نداشته باشم؟؟ این گوشت طلاست!!! کی دیدی من گوشت چلوگوشت امام حسین رو نخورم؟ اون گوشتای ته چین و خورشتیه که خوشم نمیاد، نه این که عاشقشم!!! اون وقت میری به همه میگی دخترم گوشت نمیخوره و ضعیفه :/
پس کی مامانا میخوان ذائقه ی بچه هاشونو یاد بگیرن؟؟ o_O
حالا بشقاب داداش بزرگه رو میدیدی توش به همون میزان که برنج بود، گوشت هم بود! انگار که گوشتو با برنج بخوری نه برنجو با گوشت!!!
هرچقدر من عز و جز میکردم مامان هیچی نمیگفت و در سکوت کامل فقط نگاه میکرد و خیلی ریلکس به غذا خوردنش ادامه میداد! داداش بزرگه هم زیر زیرکی میخندید و میگفت: آره خوبه همشو واسه من بریز!!
آدم دردشو به کی بگه؟؟ تبعیض تا به کجا؟؟؟!! :((((
خوبه من تک دخترم مثلا، خیر سرم ته تغاری ام!! :|