خانه ی دوست کجاست...
چند وقت پیش رفته بودم خونه دوست نوعروسم ناهار دعوتم کرده بود
بعد از این که سلام علیک و خوش و بش کردیم رفت تو آشپزخونه و برام یه فنجون چایی آورد، الآنم که میدونید نعلبکی ور افتاده! بعدش شکلات تعارف کرد ولی پیش دستی واسم نیاورده بود و از آنجا که نعلبکی هم نداشتم، همینطوری شکلات و تو دستم نگه داشته بودم، بعد که دیدم چاره ای نیست شکلات فلک زده رو بدون هیچ تشریفاتی گذاشتم رو میز :|
بعد از چند دقیقه یه پیش دستی میوه گذاشت جلوم، اون چاییه هم که از بس حرف زدیم قندیل بست! تا حالا چایی به این سردی نخورده بودم!
موقع ناهار هم یه بشقاب قرمه سبزی و یه بشقاب برنج لهیده و شفته برام آورد! به زور دلستر برنج و خوردم، گفت ماست میخوای یا ترشی؟ گفتم ترشی، یه کاسه ترشی لیته گذاشت رو میز قاشق هم نذاشت توش، منم که نمیتونستم قاشق خودمو بزنم تو ترشی،نخوردمش...
حالا من نمیخوام ایراد بگیرم اصلا هم ادعای کدبانوگری ندارم حتی یه ذره، ولی آخه اینجوری؟؟؟؟ اونوقت میگن چرا آمار ازدواج پایینه :| خو آخه اون پسر بیچاره که تا قبل از ازدواج همه کاراشو مامانش واسش انجام میداده به چه امیدی بیاد رو یه چنین دخترایی حساب کنه؟؟
جالب اینجاست دوستم ازم پرسید خونه داریم چطوره؟؟ منم کلی ازش تعریف کردم!! راست گفتمااا !! یعنی وقتی اونجا بودم همه چی به نظرم خیلی هم خوب بود! بعد که اومدم خونه و به روزی که گذشت فکر کردم فهمیدم چه کلاهی سرم رفته :)))))))))