جییییغ بنفش!!
دو ماه پیش داشتم تو اتاق لباسم و عوض میکردم همش حواسم به این بود که یه وقت کسی نیاد! یهو دیدم مامانم اومده جلوی در اتاق داره نگام میکنه!
چنان جیغی زدم که الآن که یادش میفتم وحشت میکنم! در عمرم هیچ وقت چنین جیغی رو نشنیده بودم حتی تو فیلما ! طوری که خودمم ترسیدم ! فکر میکردم صدا از یکی دیگست ، نمیتونستم تشخیص بدم که صدای جیغ خودمه ، خیلی خیلی ترسیده بودم و همین باعث میشد بیشتر و بلندتر جیغ بکشم!!!!! اینقدر جیغم ادامه دار بود که مامانم میگه صورتم کبود شده بوده!
مامانم همینطور ماتش برده بود و نگام میکرد! بعد که متوجه شدم صدای جیغ از طرف خودمه جلوی دهنم و گرفتم و پریدم بغل مامانم و شروع کردیم به خندیدن ، خنده ی کوتاهی که تبدیل به گریه ی هر دو مون شد:(
+پینوشت:نه که فکر کنین اومدن مامانم اینقدر جیغ زدن داشته باشه، از این که دیدم اومده و این درحالی بود که انتظارشو نداشتم، شدیدا شوکه شدم
هرگز چنین جیغی در تاریخ ثبت نشده و از این به بعد هم نخواهد شد...