امروز یه همایش مجازی داشتیم و من باید مرخصی میگرفتم تا بتونم به همایش برسم. از چند روز پیش که بهم اطلاع دادن باید توی همایش، اجرای شعر داشته باشم، همش به این فکر میکردم که چطوری مرخصی بگیرم و اون ساعت خونه باشم. تا اینکه فرداش، مدیرمون گفت ساعت کاری باید تغییر کنه که بتونیم زودتر تعطیل کنیم. و به این صورت، بدون گرفتن مرخصی و بی دردسر، من میتونستم به همایش برسم.
از آنجا که ساعت کاریمون تغییر کرد، امروز باید همه زودتر میاومدن سرکار. اما یکی از همکارا فراموش کرد و نیم ساعت گذشت و نیومد. باهاش تماس گرفتم و بعد از کلی آخ آخ و وای وای، گفت الان میرسونه خودش رو.
وقتی اومد به من گفت: خانم فلانی! فکر کن با پدربزرگ صدام، نه اصلا با بابابزرگ ِِِِِِِِِِ پدربزرگ صَدام قرار داری! قبلش حتما زنگ بزن به من، من یادم میره! گفتم باشه :))
خلاصه که گذشت و ساعت کاریم تموم شد و خودم رو به موقع رسوندم به خونه. بماند که صبحش چقدر سر آپدیت مرورگرم و به تبعش خالی کردن حافظه گوشیم مسئله داشتم. (برای شرکت در همایش نیاز بود مرورگرم آپدیت بشه)
به زمان آغاز همایش نزدیک میشدم و تو خونه تنها بودم. با خودم فکر کردم اگه در حین اجرای من، یه نفر در بزنه یا تلفن خونه زنگ بخوره من چیکار کنم؟
پنج دقیقه مونده بود تا شروع همایش که یکی در زد! بدو بدو رفتم در رو باز کردم. خانمه یه چیزی آورده بود و هی حرف میزد. منم تند تند تشکر میکردم و تو دلم خدا خدا میکردم که زودتر بره. به هر ترتیبی بود بالاخره رفت. سریع برگشتم پای گوشیم. هنوز انتخاب نکرده بودم که چه شعری بخونم و اینکه پس زمینه تصویرم کدوم قسمت خونه باشه! صدای موزیک آغاز برنامه بلند شد. باعجله رفتم سراغ شعرام و دوتاشون رو انتخاب کردم. دوربین گوشیم رو باز کردم و گذاشتمش روبروم و به تصویر خودم نگاه کردم. سعی کردم اجزای اضافی پشت سرم رو از صحنه حذف کنم و آماده شدم. صدای قرائت قرآن پخش شد و بعدش سرود ملی. قیام کردم و تنهایی واسه خودم سرود ملی خوندم :)) و تجسم کردم که بقیه هم الآن ایستادن و همخوانی میکنن. در طول پخش سرود ملی به این فکر میکردم نکنه الآن صدای من برای بقیه پخش بشه! کلا وضعیت خنده داری بود. مجری، برنامه رو آغاز کرد و بعدش نفر اول شروع کرد به خوندن شعرش. من تصویر رو نداشتم و صدا هم قطع میشد. به مسئول پشتیبانی پیام دادم و گفت از برنامه خارج شم و دوباره بیام. در طول برنامه چندین بار خارج شدم و از نو لینک رو باز کردم. میترسیدم موقع اجرای خودم هم این مشکل پیش بیاد. تا اینکه نفر قبل از من ارتباطش وصل نشد و به من گفتن تو شروع کن. یهو تصویر من اومد رو صفحه و سلام کردم. ولی صدای مجری کلا قطع شد. یه ذره مکث کردم و گفتم صداتون قطع شده. بعد هیچ اتفاقی نیفتاد! دوباره گفتم من صداتون رو ندارم شما صدای من رو میشنوید؟ مونده بودم چیکار کنم! یه جماعتی داشتن منو میدیدن و نمیدونستم صدامو میشنون یا نه! که دیدم اون زیر پیام اومد که صداتون رو داریم بفرمایید. و من شروع کردم. بعد از اینکه تموم شد همچنان صدای کسی نمیاومد و من مثل این اخبارگوها و مجری های تلویزیون که بعد از اتمام نطقشون زل میزنن تو دوربین و منتظرن تصویر عوض بشه ولی همچنان خودشون رو تو صفحه روبروشون میبینن، لبخند زنان به صفحه گوشیم نگاه میکردم و منتظر بودم تصویرم رو ببندن :| :)))
خلاصه تصویر عوض شد و من به مسئول برنامه پیام دادم و پرسیدم صدا و تصویرم قطع شد وسط اجرام یا نه، که گفت نه خوب بود همه چی و فقط خودت صدای ما رو نمیشنیدی.
این بود گزارش امروز من :دی