بیدار باش
چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۱۴ ق.ظ
از آنجا که اینجانب، ماه رمضونا همیشه تا سحر بیدارم، امروز موقع سحری از شدت خواب آلودگی داشتم بیهوش میشدم، هر طوری بود غذامو تموم کردم و افتادم!
هرچقدر اهل خونه گفتن الآن نخواب کلی کار داری هنوز! گفتم خوابم میااااد!
مامان اومده بالاسرم و میگه: پاشو برات شربت آوردم
میگم: نمیخوام
میگه: حالا نمازتو نمیخوای بخونی برو جهنم، ولی شربتو بخور که غذا رو دلت نمونه!!
o_O
داداش بزرگه اومده میگه: پاشو برو مسواک بزن الآن اذان میگه!
میگم: بابا ولم کنید میخوام بخوابم!!!!!
آخرش شکستم دادن
حالا هم آخر از همه دارم میخوابم :|
۹۶/۰۳/۱۰