حتما بگو اسی ناخوش بود!!
اگر از احوال اسی از تو پرسیدند، بگو با وجود ناخوشی به کلاس معرق کاشی و سرامیک رفته بود، اگر ندانستند چیست بگو "نقاشی موزاییک" که همانا نام دیگرش است. بگو 35 پله را بالا رفت تا به طبقه ی سوم که در نزد انگلیسی ها "دوم" محسوب میشود برسد. اما خود اسی در این یک مورد با آمریکایی ها هم عقیده است و طبقه ی همکف را "اول" و طبقه ی فوقانی همکف را "دوم" میداند. بگو به پیشنهاد مربی، با یکی دیگر از بچه های کلاس مامور به جمع آوری کاشی و سرامیک شکسته از اطراف آموزشگاهشان شد! دوباره 35 پله را پایین رفت و مانند آشغال جمع کن ها، در میان نخاله های ساختمانی به جستجو پرداخت! پس از جمع آوری انبوهی کاشی شکسته، درحالی که دستش از شدت سنگینی کاشی ها داشت کنده میشد، به حیاط آموزشگاه رفته و تکه های کاشی را شست، بعد آنها را که حدود 2 کیلو وزن داشتند (شاید هم بیشتر) مانند کارگرهای ساختمانی به دست گرفت و 35 پله را بالا رفت! پس از آن با انبر افتاد به جان کاشی ها، اما دریغ از ذره ای پیشرفت! انگار کاشی ها نمیخواستند بشکنند! چرا که هم کاشی ها خیلی سفت بودند، هم انبر مرغوب نبود، هم اسی کم توان!
خلاصه انبر خوب و سرامیک نرم رسید و همه مشغول شدند. اما اسی باز هم راغب به فعالیت نبود. تا اینکه یکی از بچه ها خواست برود. اسی مجبور شد کار نیمه تمام او را ادامه دهد. با یکی دیگر از بچه ها مشغول شد. کم کم مربی هم رفت و همه ی بچه ها نیز! اما اسی همچنان نشسته بود و قصد ترک کارگاه را نداشت!
این هم حاصل کار اسی که میخواست تمامش کند!! اما سرامیک های خرد شده تمام شد o_O
آدم را برق بگیرد! جو نگیرد :|