خرخر و قیژقیژ و خرچ خرچ کردن و بقیه ی صداها سرکلاس ممنوع :|
تو کلاس نشسته بودیم که اومدن در زدن و گفتن میخوایم دریچه های کولر رو بپوشونیم
میز مربی رو خرخرکنان کشیدن پای دریچه و یه صندلی هم گذاشتن روش و آقاهه رفت رو صندلی ایستاد، در همون لحظه گوشیش زنگ خورد، همونطور که داشت با گوشیش حرف میزد چسب نواری پهن رو خرچ خرچ باز میکرد! مربی هرچقدر صبر کرد دید اینا کارشون تموم نمیشه، اونم تو همون سر و صدای باز شدن چسب و حرف زدن تلفنی اون آقاهه شروع کرد به گفتن ادامه ی جزوه به ما! حالا تو اون بلبشو که صدا به صدا نمیرسه بغل دستی منم شروع کرد به سرفه کردن!! اون خانمی هم که با اون آقاهه اومده بود برای پوشوندن دریچه ها داشت واسه خودش میزها و صندلی ها رو قیژقیژکنان رو زمین جا به جا میکرد، مربی هم بدون توقف و تند تند جزوه میگفت و ما مثل فرفره مینوشتیم!!
یه لحظه به اوضاع کلاسمون نگاه کردم و شدیدا خنده ام گرفت!! :))
اما حتی فرصت نبود بخندم! چون از جزوه عقب می افتادم!! O_o
دیدم بقیه ی بچه ها حتی به روی خودشونم نمیارن که باید بخندن :|
همه عین ماشین مینوشتن و خدا میدونه که چطوری صدای مربی بدون میز رو که ته کلاس ایستاده بود میشنیدیم :/
از همه ی اینا گذشته میخواستم برم به اونی که به آقاهه زنگ زده بود بگم اگه میدونستی مخاطبت تو چه موقعیتی داره باهات حرف میزنه زود خدافظی میکردی! :دی
+ نمیدونم چرا همش فکر میکردم امروز شهادت امام رضاست!
رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) رو تسلیت میگم...