بچگی هایم ^_^
بچه که بودم یه روز با مامانم خونه همسایه بودیم، من و دخترشون دعوامون شد، صاحب خونه تا صدای دخترش و شنید سراسیمه اومد ببینه چی شده! ولی مامان من خیلی ریلکس بود و اونقدرا نگران نشد! من خیلی ناراحت شدم، با خودم گفتم: این دختره که تنبل کلاسه اینقدر مامانش نگرانشه ولی من که بچه زرنگم اصلا مامانم نگرانم نیست :(
لازم به ذکره که من و اون دختر همکلاسی هم بودیم! و من اون موقع معتقد بودم که تنبلای کلاس باید برن بمیرن :دی
یه بار دیگه با مامان رفتیم بازار و من یه کیف پول قرمز خریدم که روش عکس بابانوئل داشت! همین که رسیدیم جلوی در، به مامانم گفتم: میخوام برم کیفم و به دوستم نشون بدم :)
مامانم گفت: نرو، اگه بری دوستت کیفت و ازت میگیره دیگه هم بهت نمیده!
ولی من قبول نکردم و رفتم پیش دوستم که اتفاقا اونم همسایمون بود! دوستم همین که کیفمو دید گفت: بده ببرم به خواهرم نشونش بدم! منم گفتم باشه!
دوستم رفت تو خونه شون و بعد از چند دقیقه با دست خالی اومد، بهش گفتم: پس کیفم کو؟؟ گفت: کدوم کیف؟ تو اصلا کیفی به من ندادی :/
گریه م گرفت و دویدم سمت خونه مون و قضیه رو به مامانم گفتم و ازش خواستم بره کیفم و پس بگیره، مامانم گفت: من که بهت گفتم ازت میگیره اما تو گوش ندادی، حالا هم من نمیرم بگیرم!
من خیلی از رفتار مامانم ناراحت شدم، از این که هیچوقت پیش دیگران ازم حمایت نمیکنه، ازم دفاع نمیکنه...
اما وقتی بزرگ شدم فهمیدم مامانم چه روش خوبی رو واسه تربیت من در پیش گرفته بوده! اگه تو دعواها ازم دفاع نمیکرده واسه این بوده که من خودم یاد بگیرم که از خودم دفاع کنم، بتونم گلیمم و از آب بیرون بکشم!
اگه اون روز نیومد کیفمو پس بگیره واسه این بود که من یاد بگیرم به حرفش گوش بدم، بفهمم که اگه حرفی به من میزنه یه چیزی میدونه و صلاح منو میخواد! اگه بر فرض میرفت دم خونه شون و به مادر دوستم میگفت که دخترت دزدی کرده، از کجا معلوم که مادرش قبول میکرد؟ مسلما نمیخواست قبول کنه که دخترش دزده و به پشتیبانی از دخترش با مامانم دعوا میکرد، و اینطوری میشد که بخاطر ما بچه ها بین بزرگترا اختلاف میفتاد! بچه ها زود دعوا رو فراموش میکنن ولی بزرگترا اینطور نیستن.
من اون روز فهمیدم که دوستم چه جور آدمیه و از اون روز به بعد بیشتر حواسم و جمع کردم!
من واقعا روش تربیتی مادرم و قبول دارم و همیشه عااااااشق مامانمم :******
پیام پست: همیشه اون چیزی که به صلاحمونه اون چیزی نیست که دلمون میخواد، یه وقتایی باید ناملایمتی ها رو قبول کنیم! شاید این برامون بهتر باشه :)