طلوع من

کلبه کوچولوی من

نوشته ها و خاطرات زندگی من
اینجا از copy paste خبری نیست، پس شما هم کپی نکنید، اگر هم خواستید متنی رو لینک کنید اطلاع بدید
ممنون از همراهیتون

پیام های کوتاه
  • ۱۵ بهمن ۹۴ , ۱۴:۲۸
    آه ...
  • ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۷:۱۰
    ...
بایگانی
آخرین نظرات

روزنوشت

چهارشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۴۵ ق.ظ

 

1_امروز رفته بودم بیرون، یه خانم آشنایی بهم رسید و گفت: سلام خاله خوبی؟

گفتم: سلام ممنون

گفت: فروشگاه جنس جدید آوردن؟؟

گفتم: کدوم فروشگاه؟؟

گفت: لَباس فروشی

گفتم: کدوم لباس فروشی؟؟

گفت: همونی که تو هستی

گفتم: من؟؟

گفت: دیگه نمیری؟؟

گفتم: من اصلا اونجا نیستم!

گفت: پس اون خواهرت بود؟؟

گفتم: ممم اون دوستمه!

گفت: لباس جدید آوردین؟؟

گفتم: نمیدونم

گفت: مگه تو اونجا نبودی؟دیگه نمیری اونجا؟؟

گفتم: من رفته بودم خرید کنم

گفت: لباس جدید آوردین؟؟

گفتم: من خبر ندارم

گفت: مگه تو دختر کی نیستی؟؟

گفتم: کی؟؟

گفت: همونی که امسال پدرش فوت کرد؟؟

گفتم: بله

گفت: خدا پدرت و بیامرزه

گفتم: ممنون

گفت: تو یه دونه دختری؟؟

گفتم: بله!

گفت: موفق باشی!

 

به نظرتون فهمید من تو اون فروشگاه کار نمیکنم یا نه؟؟؟

 

2_اومدم خونه به مامان گفتم: همین که رسیدم پشت در صدای گنجشکا از تو حیاط بلند شد! انگار حیاط ما آشیونه شونه ^_^

داداش کوچیکه گفت: منم همین که رسیدم پشت در دیدم یه گربه لم داده جلوی در!!

گفتم: اصلا تو چی میگی؟ من دارم حرفای ادبی میزنم :/

گفت: منم دارم حرفای بی ادبی میزنم :دی

 

3_داداش بزرگه یه آدامس برام آورد و گفت: این رفته اون ور آب و برگشته

گفتم: عه؟؟!!

گفت: الآن فهمیدی چه جوری؟؟

گفتم: یعنی یه بار صادر شده به خارج دوباره وارد کشور شده؟؟

گفت: نه! تو مترو خریدمش گذاشتم تو ساکم با خودم بردمش کربلا و برگردوندمش :))

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۱۴
اَسی ...

نظرات  (۱۶)

لباس فروشبی: لباس فروشی که فقط شب ها باز است. :-)
پاسخ:

یعنی چه؟؟ 0_o

 

+تصحیح شد

چقدر شما دقیقین!!! از منم بیشتر حتی :))

ولی داشتین فتحه ی اول (لَباس) رو؟؟

داشتم، لاکن هرچی فکر کردم برا اون چی بگم(لبو مثلا؟!) چیزی به ذهنم نرسید.
پاسخ:
آخه اون خانمه اینطوری تلفظ میکرد :دی
اوهوم
پاسخ:
:)
دو، دو فقط دو :دی
پاسخ:

:|

:))

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۱۸ سرباز جامانده
:-D شک نکن نفهمیده اونجا کار نمیکنی. آدامسه رو نفهمیدم.رفته کربلا یاالکی گفته؟!
پاسخ:

آره فکر کنم :))

رفته دیگه!!

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۴۰ لی لی (لیلی نامه)
:)))))))))
پاسخ:

;)

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۲۱ محمد فائزی فرد
:))
عالی بود
پاسخ:

متشکرم :)

لباس عیدو آوردین؟
آف چی حراج نزدین زمستونیارو؟
خخخخ

شادزی
پاسخ:

نِـــــمـــــیــــدونــــــم 0_o

همچُنین :)

میگم لباس فروشیش کجاست؟
حالا لباسای خوبی میارن؟
الان بیاییم میتونید یه تخفیف خوبی بدید
کل دخترای فامیلو جمع کنم بیارم
حالا کیا خودتون هستید ما بیاییم؟
پاسخ:

همین دور و براست

لباسا عااالی

تخفیف تووووپ

فقط دخترا؟؟ پسرا و بچه ها و خانما و آقایون همگی رو بیارین :))

من همیشه هستم :دی

چیز خاصی نبوده..امارتون گرفته  به شکلی تابلو خخخ

دارم شیفته دیالوگهای ردوبدل شده تو خونتون میشم خخخ
پاسخ:

نه آمار نمیخواسته!

دیالوگامون هم شیفته ی شما شدن :)))

لباس جدید آوردین؟ :)))))
پاسخ:

پس شمام مشتری شدین؟؟؟ :)))

بعید میدونم فهمیده باشه :/

پاسخ:
شک نکنید :))
۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۲۸ روزمرگی ...
1. با این ترفند ازتون اطلاعات کشیده بیرون باو :)

2. صدای گنجشکا از تو حیاط بلند شد.. حرف بی ادبیست عایا؟؟ O_o
خب مراقبت حرف زدنتون باشین دیگه.. بچه الگو میگیره :/ :))

3. ایشالا اون آدامسه بهونه ای باشه و.. خودتونم مشرف بشین کربلا :-)
پاسخ:

نه باو چه اطلاعاتی؟ دو تا پسر داره که هردوشون ازدواج کردن :دی

 

صدای گنجشکا ادبیه! حرف داداش کوچیکه چون ادبی نبود، واسه خنده گفت بی ادبی!!

بچه؟؟؟!!! :))))

ممنون ان شاءالله، همچنین شما

چه آدامس اون ور آب رفته خوبی :))
پاسخ:

بسیار هم باکلاس و خوشمزه :دی

۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۰۰ روزمرگی ...
از قرار معلوم شما اطلاعات گرفتین از طرف D:

آهاا.. بزرگن ایشون .. :))
همچین نوشتین ک فکر کردم بچه کوچیکن خب! :)
پاسخ:

من ندیده اطلاعاتشو داشتم :دی

واسه این میگم کوچیکه چون از بزرگه کوچیکتره :)

وگرنه هردوشون از من بزرگترن ;)

لباس جدید آوردین؟ :D
پاسخ:
بدو که تموم شد :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">