رفته بودیم جایی، توی مسیر از جلوی چند تا فروشگاه رد شدیم که خیلی وقت بود میخواستم ازشون خرید کنم. مجالی نبود و منم حرفی نزدم و فقط نگاه کردم و گذشتم.
عصر همون روز خیلی یهویی دوباره رفتیم همون مسیر، با این تفاوت که این بار فرصت کافی داشتیم. و من تمام خریدهام رو انجام دادم.
و خدایی که حتی به حسرتِ نگاهت جواب میده، بدون اینکه به زبون آورده باشی...
۲۸ بهمن ۰۱ ، ۰۵:۳۸