طلوع من

کلبه کوچولوی من

نوشته ها و خاطرات زندگی من
اینجا از copy paste خبری نیست، پس شما هم کپی نکنید، اگر هم خواستید متنی رو لینک کنید اطلاع بدید
ممنون از همراهیتون

پیام های کوتاه
  • ۱۵ بهمن ۹۴ , ۱۴:۲۸
    آه ...
  • ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۷:۱۰
    ...
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۶ مرداد ۰۴، ۱۶:۰۸ - بیست و دو
    وای:دی

لباسم به لطف یکی از اقوام آغشته به لاک ناخن شده بود و نمی‌دونستم چطوری پاکش کنم. توی نت سرچ کردم نوشته بود با استون پاک میشه، تهیه کردم ولی ترسیدم لاک رو بیشتر پخش کنه، یه سرچ دیگه هم کردم و دیدم یه جا نوشته بود به یه مسواک خیس یه مقدار جوش شیرین بزنید و بکشید رو لکه، انجام دادم و در کمال ناباوری دیدم که لکه قرمز لاک پاک شد! گفتم شمام بدونید شاید به دردتون بخوره.

البته لکه لباس من زیاد غلیظ و پررنگ نبود ولی با این حال چندین بار مسواک رو کشیدم رو پارچه تا پاک شد، از بس ذوق زده شده بودم که داره پاک میشه هی مسواک رو کشیدم دیگه نزدیک بود لباسم پاره بشه! :))

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۴ ، ۰۴:۱۳
اَسی ...

گاهی فکر میکنم نکنه بمیریم و اونور به ما بگن اگه مثلاً تو زندگیت فلان اتفاق افتاد برای این بود که تو فلان کار رو انجام دادی و انرژی منفی به زندگیت وارد کردی، اگه فلان پاکسازی‌ها رو انجام داده بودی مسیر زندگیت متفاوت بود. این فنگ شویی و اینجور داستانا، علم اعداد و نمی‌دونم چیچی ها به نظرتون تا چه اندازه می‌تونه درست باشه؟ اصلا تاثیرگذار هست؟

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۷ مهر ۰۴ ، ۱۴:۱۰
اَسی ...

هیچوقت نمیگه دوستت دارم، اما

وقتی میبینه لم دادم و سرم رو تکیه دادم به دیوار میاد میگه: یه بالشت بذار زیر سرت که گردنت درد نگیره

وقتی توی تاریکی گوشی دستم میگیرم میاد چراغ رو روشن می‌کنه و میگه: چشمات اذیت میشن

آره، دوست داشتن به حرف نیست، به عمله!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۴ ، ۱۴:۵۹
اَسی ...

اینکه آدم یه عمر خواب یکی رو ببینه علتش می‌تونه این باشه که ناخودآگاهت توی اون نقطه گیر کرده...

 

هیچ آدمی قابل اعتماد نیست، به کی پناه ببریم...

 

گاهی باید اون پوسته ضخیمی که دورت رو گرفته بشکنی و بیای بیرون، ولی دیگه اون نقطه امن قبل رو نداری...

 

می‌خوام همون دختر کوچولوی گذشته باشم، بزرگ شدن اصلا قشنگ نبود...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۴ ، ۲۰:۵۸
اَسی ...

گفت کاهوها رو نخور میخوام سالاد ماکارونی درست کنم. فکر کردم چه نوع سالاد ماکارونی ای می‌تونه باشه که توش کاهو داره؟

چیزی که درست کرد: ماکارونی + سالاد کاهو!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۵۶
اَسی ...

وقتی تازه برق اومده و همه هجوم بردن سمت کولر که خنک بشن، و تو توی اتاق خوابیدی و هیچکس یادش نیست، و فقط یه نفر از اون جمع به فکر توعه و دختر کوچولوی جمع رو صدا میزنه و میگه برو پنکه سقفی اتاق رو برای اَسی روشن کن، اونجاست که اون محبت عمیقاً به دل میشینه

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۴ ، ۰۹:۳۹
اَسی ...

من معمولا وقتی بحث هدیه میشه، آخرین چیزی که دلم میخواد پوله. چون هدیه درواقع اون حالت سورپرایزی بودنش برام خیلی جذابه. اینکه یه بسته بهم بدن و ندونم توش چیه و از حدس اینکه چی می‌تونه باشه ذوق کنم! کلا پول رو کادو نمی‌دونم. طرف نمیدونه چی هدیه بده بعد یه پولی میده و از سر خودش باز میکنه. به نظرم هدیه سوای اینکه چه میزان ارزش مادی داره، ارزش معنویش هم مهمه. اینکه یه نفر بشینه فکر کنه و سعی کنه سلیقه تو رو درنظر بگیره و یه گزینه برای هدیه انتخاب کنه و بعد وقت بذاره بره تهیه کنه خیلی برام باارزشه.

خلاصه این همه روضه خوندم آمّا:

امسال برای تولدم همه متفق القول به من پول هدیه دادن. حتی وقتی یکی از عزیزانم انتخاب هدیه‌م رو به عهده خودم گذاشت، از اونجا که به پیسی خورده بودم گزینه پول رو پیشنهاد دادم و بسی از هدایای دریافتیم مشعوف شدم :))

تا تغییر عقایدی دیگر بدرود :دی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۰۴ ، ۰۱:۳۶
اَسی ...

تقصیر تو نیست که ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادن که تو این وسط خراب بشی

تقصیر تو نیست که تحقیر شدی

تقصیر تو نیست که گناها گردن تو افتاد

تقصیر تو نیست که فریب خوردی

تقصیر تو نیست که تا صبح خوابت نبرد و توی شوک بودی

تقصیر تو نیست که وقتی هوا روشن شد رفتی تو کوچه و فشار عصبیتو با جارو زدن کوچه تخلیه کردی

تقصیر تو نیست که افتادی به جون آسفالتهای تازه ای که ریخته شده بودن وسط جوب و جلوی عبور آب رو گرفته بودن و همشون رو کندی

تقصیر تو نیست که پیرمرد بیماری که ته کوچه ایستاده بود وقتی کوچه رو خلوت و تو رو تنها دید هی بهت علامت داد

تقصیر تو نیست که وقتی رفتی توی خونه و در رو بستی اون پیرمرد با عصاش تق تق کنان اومد تا جلوی درب خونتون

تقصیر تو نیست که برای اولین بار در عمرت رفتی یه چوب بزرگ برداشتی و اون مزاحم رو تهدید و متواری کردی

تقصیر تو نیست که تا این اندازه حالت بد شد

تقصیر تو نیست که اینجوری اذیتت کردن

هیچکدوم از اینا تقصیر تو نیست

آروم باش گل من

تو سزاوار هیچکدوم از این فاجعه ها نبودی

تو هیچ کار اشتباهی نکردی

فقط آدمهای اشتباهی سر راهت قرار گرفتن...

فقط آدمها تو رو اشتباه گرفتن!

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۴ ، ۱۱:۴۸
اَسی ...

من همیشه به شدت از تمام جک و جونور ها میترسیدم. اخیرا یه چند سال میشه که ترسم کمتر شده. یه مارمولک چند وقته توی حیاطمون روی دیوار کنار باغچه زندگی می‌کنه. سالهای گذشته هم تابستون ها تو همون نقطه دیده میشد. نمی‌دونم زمستونا کجا میره، یا اینکه این همون مارمولک پارسالیه یا جدیده.

خلاصه تو خونه داشتم واسه بقیه اظهار فضل میکردم که: «من اصلا از مارمولک نمیترسم، چون خیلی بی آزاره، مثل ملخ نیست که یهو بپره روی آدم، مثل موش اهل خرابکاری نیست، مثل زنبور نیش نداره، مثل سوسک سرعتی نیست، یه گوشه واسه خودش هست و تا آدم رو میبینه قایم میشه.»

تا اینکه امروز روم به دیوار خواستم برم سرویس بهداشتی (سرویس خونه ما یه در از سمت داخل و یه در به سمت حیاط داره) دیدم مارمولکه توی کاسه توالته! منصرف شدم و یه کم خودمو مشغول کردم که مارمولکه فرصت کنه بره. یه مدت گذشت و دوباره رفتم و این بار دیدم یه مارمولک کوچولو اون ته کاسه توالت داره نگام می‌کنه! یکی کم بود شدن دوتا! دوباره پشیمون شدم و رفتم تو حیاط که دیدم بعله! اون مارمولک که تو حیاط منزل داره همچنان روی دیواره و اون دوتایی که توی سرویس بودن دوتای دیگه‌ان!

حالا ما گفتیم از مارمولک نمیترسیم، ولی نه دیگه بخواد بیاد توی کاسه توالت سُکنٰی بگزینه که! تا ما رو میبینن سریع اون زیر میر ها قایم میشن هرچقدر هم آب میگیری انگار بهشون نمی‌رسه معلوم نیست کجا پناه میگیرن!

یاد زیزیگولو بخیر که مارمولک ها رو با دمپایی میکشت 🤢 (اگه حساسین لینک رو باز نکنین چون عکس مارمولک مرده داره. کلی گشتم تا پستش رو پیدا کردم، چه خاطراتی برام زنده شد! کجا رفت حال و هوای اون دوره ی وبلاگ‌نویسی...)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۴ ، ۰۲:۰۷
اَسی ...

نامت برایم بیگانه شده

صدایت را به خاطر نمی‌آورم

عطرت دیگر یادآور تو نیست

مرا چه شده؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۴ ، ۰۱:۴۵
اَسی ...