قابِ دلخواهِ خانه من
قصد داشتم از طاقچه ای که رویش عروسک ها و حباب های شیشه ای و چرخ و فلک موزیکالم قرار دارد عکس بگذارم. یا از قفسه اسباب بازیهای کودکی ام. یا از قاب عکس بابا. اما دیدم مشابه این قابها را دوستان دیگری در چالش ارائه دادهاند. تا اینکه رسیدم به قاب دلخواهم در آینه!
نه اشتباه نکنید! خودشیفته نیستم که منظورم تصویر خودم باشد.
به تازگی فرشته ای کوچک همراه لحظه هایم شده. که هنوز به بودنش عادت نکرده ام. و هر بار با دیدنش در آینه لبخند میزنم. وقتی مسواک میزنم میبینمش که چگونه به رقص درمیآید.
فرشته کوچکم بال دارد ولی نمیتواند پرواز کند. من او را به بند کشیده و به گردنم آویخته ام.
اما یقین دارم روزی فرشته من هم به پرواز در خواهد آمد. همان روز که تو میآیی و بر فرشته کوچکم بوسه میزنی.
آری، قاب دلخواه خانه من درست همان جاست...
با تشکر از دعوت محسن رحمانی و واران
من هم سه تن از غائبین را برای شرکت در چالش بلاگردون فرا میخوانم.
لانتوری، مسافر، آقای میم. اگر این پست را خواندید بسمالله.
سلام چقدر قشنگه .
ممنون از اینکه شرکت کردید.