طلوع من

کلبه کوچولوی من

نوشته ها و خاطرات زندگی من
اینجا از copy paste خبری نیست، پس شما هم کپی نکنید، اگر هم خواستید متنی رو لینک کنید اطلاع بدید
ممنون از همراهیتون

پیام های کوتاه
  • ۱۵ بهمن ۹۴ , ۱۴:۲۸
    آه ...
  • ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۷:۱۰
    ...
بایگانی
آخرین نظرات

پستش رو لینک نکردم چون نمیمونه

شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۱۷ ق.ظ

الآن که داشتم پست بیست و دو رو میخوندم یاد یه خاطره افتادم.

چند سال پیش رفته بودیم شمال. تو شالیزار با بر و بچ قدم میزدیم و به صدای قورباغه ها گوش میدادیم و میخندیدیم.

وقتی برگشتیم تمام کفشم و پاچه شلوارم گلی شده بود. خواستم تمیز کنم که دخترعموم نذاشت و خودش تمام گلا رو از رو پاچه شلوارم شست و پاک کرد.

آخ که چقدر بی معرفت شدم من!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۱۱
اَسی ...

نظرات  (۴)

سلام کبلایی/ کربلایی اَسی جون 💚

زیارتت قبول ☘🍀

 

 

+

 

دختر عموی نازنینی داری قدرشو  بدون !!

خدا حفظش کنه الهی 🙏

 

پاسخ:
سلام واران جان ^_^
ان شاءالله قسمت شما بشه

آمین

چه دختر عموی خوبی دارید..

پاسخ:
اوهوم

از این دست آدما تو زندگیامون زیادن ولی ما قدرشونو نمیدونیم :)

پاسخ:
بله...

حالا از کجا میدونی نیمونه؟:دی

منم یه دوست خیلی با معرفتی توو خوابگاه داشتم محبتاش هیچوقت از یادم نمیره یجورایی از این دست محبتای دختر عموت میکرد.

پاسخ:
از آنجا که خواننده پست هاتم ;)
تا باشه از این دوست ها :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">