از کی؟
امشب داشتیم میرفتیم خونه داییم که رو زمین یه لی لی دیدم! چقدر برام نوستالژی بود! منو برد به سالهایی که شاید هر روز تو کوچه با دوستام بازی میکردیم! و چقدر شلوغ و پر سر و صدا بودیم! (مخصوصا من)!
تو خونه دایی با پسردایی ها از خاطرات بچگیمون گفتیم و اینکه چقدر شاد و خوش بودیم (البته هنوز هم هستیم الحمدلله) و اینکه بچگی خوبی داشتیم :)
تو مسیر برگشت به خونه دوباره رسیدم به اون لی لی. خواستم دوباره بچگی کنم و خاطراتمو زنده کنم! پریدم و لی لی بازی کردم. ولی چقدر با زمان بچگی فرق داشت! انگار داشتم کوه رو حرکت میدادم!
از کی تا حالا من اینقدر بزرگ شدم؟
پریروز بعد از مدتها وبلاگم رو آپ کردم. بعد از دریافت کامنت هاتون کلی خوشحال شدم و انرژی گرفتم! با خودم گفتم چرا این همه حس خوب رو از خودم دریغ میکنم؟
از کی تا حالا من اینقدر از وبلاگم دور شدم؟
تو مدتی که وبلاگم راکد بود فکر میکردم دیگه فراموش شدم! اما وقتی پست جدیدمو نوشتم، با یه کامنت غافلگیرکننده مواجه شدم که نوشته بود دیشب تو شب قدر به یادت بودم! خییییلی خوشحال شدم و خیلی برام باارزش بود که یه دوست وبلاگی بدون اینکه ازش بخوای، اونم تو زمانی که چند وقته پیدات نیست، به یادت باشه و برات دعا کنه! مرسی عاشق بارون جانم :*
امروز هم که بعد از مدتها خاموشی رفتم به وبلاگ یکی از دوستان و برای پستش کامنت گذاشتم، در جواب گفت که دیشب ویژه دعام کرده! چه خوشبختی ای بالاتر از این که یه دوست وبلاگی تو شب قدر دعات کنه! درصورتی که چند وقته ازت بیخبره و اصلا فکر نمیکنی کسی از دنیای وبلاگی به یادت باشه! مرسی بیست و دو جانم :*
از کی تا حالا من یادم رفته که چه دوستای وبلاگی خوبی دارم؟