اسی مشهدی! محبوبه رو شب دیدی؟ ;)
سلام به دوستان همراهم
من برگشتم :)
واسه همه دعا کردم، یخ در بهشت هم نخوردم! (قابل توجه بعضیا :/ )
ان شاءالله قسمت همگی دوستان بشه.
خب بگم براتون از اتفاقی که قولشو داده بودم! از دومین دیدار وبلاگیم ^_^
دفعه قبل که مشهد بودم نشد همدیگر و ببینیم، ولی این بار از قبل به محبوبه اطلاع دادم و واسه دیدار برنامه ریزی کردیم. قرارمون ساعت 11 صبح چهارشنبه بود. تو صحن جامع رضوی منتظرش بودم. بهش گفتم از ورودی باب الجواد میام، گفت بیا دارالمرحمه. از دو نفر از خادمین آدرس دارالمرحمه رو پرسیدم، یکی گفت سمت راست اون یکی گفت سمت چپ :|
بهش زنگ زدم و گفتم من نمیتونم دارالمرحمه رو پیدا کنم تو بیا سمت شیخ عاملی (اگه درست گفته باشم). خلاصه هی به هم آدرس میدادیم :))
همینطور که ایستاده بودم دیدم یه خانم داره میاد سمتم، وقتی منو دید مکث کرد و لبخند زد و به سمتم حرکت کرد. گفتم خودتی؟ محبوبه؟ ولی جواب نداد و از کنارم رد شد! اصلا منو دید؟! o_O عینک آفتابی داشت و چشماشو ندیدم، شاید اصلا برای من لبخند نزده بود! نه اون محبوبه نبود. همچنان منتظر بودم. دوباره تماس گرفتیم. گفتم کجایی؟ گفت دارم میام تو کجایی؟ گفتم من همینجا ایستادم، گفت روسریت آبیه؟ گفتم آره!! تو کدومی؟؟؟؟ که یهو از دور یه دختر مشهدی دیدم که داره سمتم میاد و با گوشیش حرف میزنه! انگشتمو به سمتش گرفتم و گفتم: تویی؟؟؟!!! ^__^ خنده ای از سر شوق سر دادیم و تماس رو قطع کردیم :)
گمشده پیدا شده بود! چقدر برخوردش گرم بود. انگار نه انگار که اولین باره همدیگه رو میبینیم! چهرش دقیقا همون چیزی بود که از یه دختر مشهدی انتظار داشتم! اگه جور دیگه ای بود نمیتونستم بپذیرم که محبوبه است :دی
بردمش پیش مادرم و به هم معرفیشون کردم. سه تایی رفتیم تو حرم و مامان رو همون جایی که از قبل با زندایی هماهنگ کرده بود مستقر کردیم. بعد با محبوبه به سمت رواق حضرت زهرا حرکت کردیم. محبوبه جلو میرفت و من پشت سرش، حرکت چادرش از پشت سر چقدر قشنگ بود. چادر معمولیش وقار خاصی داشت. خلاصه رسیدیم. از رواق دارالحجه وارد شدیم. من قبلا رواق دارالحجه رفته بودم ولی رواق حضرت زهرا رو اولین بار بود که میدیدم. خیلی بزرگ بود و خلوت! مخصوص خانما بود. یه خانم هم داشت سخنرانی میکرد. محبوبه گفت: " بریم اون گوشه، نه بیا بریم این طرف! الآن کلافت میکنم :))) " ولی اصلا اینطور نبود. محبوبه همصحبت خوبی بود. قبل از اینکه بشینیم محبوبه گفت واران یه سفارشی کرده! دقیقا حدس زدم چیه! پرسید از کجا میدونستی؟! گفتم واران رو میشناسم ;) سفارشات واران که انجام شد محبوبه گفت بذار اول هدیه ات رو بدم. گفتم وااای برام هدیه آوردی؟؟!! ^_^
و دیدم این هدیه خوشگل رو از کیفش بیرون آورد:
خیییلی ذوق زده شدم و بغلش کردم ^_^
بعد از اینکه نماز زیارت خوندیم شروع کردیم به حرف زدن. کلی سوال از هم پرسیدیم. محبوبه که انگار سوالاشو از قبل آماده کرده بود و یکی یکی میپرسید :)) با اینکه مدت زیادی نیست با هم آشنا شدیم اما حرف واسه گفتن زیاد داشتیم! من اصولا اجتماعی نیستم و در برخورد اول خجالتی ام، اما با محبوبه اینطور نبودم! چقدر باهم راحت بودیم ^_^
تنها چیزی که از چهره محبوبه میدونستم شکستگی ابروش بود. تو ذهنم بود که وقتی دیدمش به این شکستگی دقت کنم. وقتی دربارش بهش گفتم گفت چقدر دقتت بالاست! هیچکدوم از دو نفری که قبل از تو منو دیدن اشاره ای به شکستگی ابروم نکردن!
قبل از دیدارمون خیلی اصرار داشت بگم چند سالمه، اما نگفتم تا از رو چهرم حدس بزنه. سنی که از چهره تشخیص داد 5 سال کمتر از سن واقعیم بود! یه همچین بیبی فیسی ام من ^_^ ولی من سنش رو درست تشخیص دادم، هرچند خودش یه سال کمتر میگه! :دی محبوبه جان الآن سال نود و شیشه ها! 1 سال بذار روش ;)
محبوبه دختر خیلی خانمیه. شاید دلش نخواد اینا رو بگم ولی میگم! از لحظه ای که دیدمش تا وقتی بریم داخل حرم کفشاش تو دستش بود و پابرهنه وارد شد. توی حرم یه جا رو زمین آب ریخته بود، وقتی بهش گفتم پام خیس شده سریع از تو کیفش دستمال کاغذی درآورد که زمین رو خشک کنه تا پای زائر دیگه ای خیس نشه. یه جا دیگه هم پوست شکلات رو فرش افتاده بود، برش داشت و گذاشت تو کیفش که بعدا بندازه تو سطل زباله. اصلا مشهدیا یه ارادت دیگه ای به امام رضا دارن!
بعد از خوندن نماز ظهر میخواستم کلی حرف دیگه با محبوبه بزنم اما گفت که مادرش منتظرشه و باید بره. تا بست شیخ طبرسی همراهیش کردم و بعد خداحافظی کردیم.
راستی محبوبه ازم جریان آدرس زدن رو عکسامو پرسید! گفتم جریان خاصی نداره فقط این موج گیر دادن ها از لانتوری شروع شده و بعد هم واران و دچار رو درگیر کرده و به همین شکل بین همه مخاطبینم شیوع پیدا کرده :/
گفت پس نرم افزارشو واسه منم بریز که منم رو عکسام آدرس بزنم و اگه کسی پرسید چرا آدرس زدم بگم چون تنم به تن اسی خورده :))))
من هم از محبوبه درباره ی چتکه و پنس و کیلیپس پرسیدم، اما همچنان برام سواله و هنوز قانع نشدم o_O کسی میتونه با رسم شکل دربارشون توضیح بده؟! :))