طلوع من

کلبه کوچولوی من

نوشته ها و خاطرات زندگی من
اینجا از copy paste خبری نیست، پس شما هم کپی نکنید، اگر هم خواستید متنی رو لینک کنید اطلاع بدید
ممنون از همراهیتون

پیام های کوتاه
  • ۱۵ بهمن ۹۴ , ۱۴:۲۸
    آه ...
  • ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۷:۱۰
    ...
بایگانی
آخرین نظرات

یک روز در آرایشگاه

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ

سه روز پیش آرایشگاه بودم

بعد از مدتی منتظر ماندن و نگاه کردن به عکس های روی دیوار، نوبت به من رسید.

به سمت صندلی ای که نشانم دادند رفتم. دخترک شاگرد گفت: بشین

با تردید نگاهی به موهای ریخته شده بر زمین انداختم که باید لگد میکردم! موهایی که تا چند دقیقه پیش روی سر مادر و دختری خودنمایی میکردند.

گفتم: اینا رو جمع نمی کنید؟

دختر با کمی مکث، رفت و طی را آورد و زمین زیر صندلی را تمیز کرد.

خواستم روی صندلی بنشینم اما دیدم روی گوشه ی صندلی خرده های مو ریخته شده. درهمان حین که برای نشستن مردد بودم، دختر آمد و پرسید: صندلی تمیزه؟

گفتم: نه!

فرچه ای برداشت و صندلی ام را تمیز کرد.

نشستم

پیشبندی نارنجی رنگ برایم بست و شروع کرد به تقسیم بندی موهایم.

دسته دسته موهایم را با گیره، بالای سرم جمع کرد و من تبدیل به یک لولو شدم!

حالا باید منتظر خانم آرایشگر میماندم تا کارش با دیگر مشتریها تمام شود.

در سمت راستم خانمی نشسته بود و داشتند موهایش را سشوار میکشیدند. موهایش خیلی کوتاه بود و باد سشوار سرش را میسوزاند! این را از حالت چهره ی درهم فشرده و دستهای گره کرده اش میشد فهمید و اینکه چطور خودش را جمع میکرد!! اما اعتراضی نمیکرد.

سمت چپم خانمی نشسته بود که داشتند موهای صورتش را اصلاح میکردند. معلوم بود درد زیادی تحمل میکند چون با هر دو دست صورتش را گرفته بود و پوستش کاملا قرمز شده بود.

آن طرف تر خانمی جوان نشسته بود و داشتند ابروهایش را برمیداشتند. هر از  گاهی آینه ای به دستش میگرفت و با چشمانی گشاد شده به ابروهایش خیره میشد و مدام میگفت: "این قسمت تاج این یکی ابروم بلنده!" و کلی غصه داشت از این که همیشه ابروهایش نامتقارن از آب درمی آیند!!

و من همچنان با موهایی آشفته نشسته بودم و به دخترک آشنای درون آینه مینگریستم و از دیدن اتفاقاتی که پیرامونمان میگذشت زیر زیرکی میخندیدیم!

دخترکی که روزگاری "نازنین" نامیده بودمش و هم صحبت تنهایی هایم بود. و چقدر از اینکه دوباره دیده بودمش چشمانش برق میزد! چون مدتها بود که دیگر نمیدیدمش.

بالآخره خانم آرایشگر آمد و شروع کرد به کوتاه کردن موهایم. و در همان حال با دو خانم دیگر درباره ی "شهین" حرف میزدند! که چرا امروز چهلم خاله اش شده و فردا میخواهد برای دخترش عروسی بگیرد؟ خاله اش که پیر نبوده! چرا صبر نکردند بعد از محرم و صفر جشن بگیرند؟ چرا میهمانان را "آقا با بانو" دعوت کرده است و خیلی ها را هم تک نفره کارت داده؟ چرا با وجود وضعیت مالی خوبش، جهیزیه ی قابل قبولی برای دخترش نگرفته؟ و کلی چراهای دیگر...!

خلاصه موهایم کوتاه شد و نوبت به سشوار رسید. یکی از همان خانمهای حاضر در بحث! آمد و با کمک دستیار خانم آرایشگر افتادند به جان موهایم! طوری موهایم را میکشیدند که احساس میکردم الآن است که سرم از بدنم جدا شود!!!

بعد یکی به دیگری گفت: چرا حرارت سشوارتون کمه؟

- خوبه که! همیشه همینقدره!

- نه کمه، اون دکمه رو بزن! آها حالا شد!!

در این لحظه بود که من واقعا صدای جیغ موهایم را میشنیدم! زمانی که با قیچی کوتاه میشدند اینقدر اذیت نشدند که حالا از حرارت سشوار داشتند میسوختند! خانم نیمچه آرایشگر دستش را بین سرم و موهایم حائل میکرد تا حرارت به پوست سرم نرسد، ولی پس دست خودش چه؟؟!!

در تمام مدتی که موهایم داشتند کوتاه میشدند و سشوار کشیده میشدند، من دخترک درون آینه را نمیدیدم، چون موهایم جلوی چشمانم را گرفته بودند، تا وقتی که آخرین قسمت مویم که جلوی سرم بود سشوار کشیده شد و من دخترکی با چهره ای جدید، در آینه دیدم!!

در آخر، با دختر درون آینه و چهره ی قبلم خداحافظی کردم و از آرایشگاه خارج شدم، در حالی که موهایم را پشت سرم جا گذاشته بودم...

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۱۱
اَسی ...

نظرات  (۱۱)

همین که سالم اومدین بیرون جای شکرش باقیه
پاسخ:
تا این حد یعنی؟؟!! :)))
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۰ ( ک) شباهنگ
 عجب داستان زیبایی و آرایش پر درد سری  ..
 حالا آیا  دوباره آن دخترک را خواهید دید ؟؟ 
پاسخ:
:)
بله حتما!
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۱۴ محمد حسین
نازنین خودتونید؟ :|
پاسخ:
تقریبا :دی
۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۱ ام اسی خوشبخت
سلام
ممنون برای لینکی که دادید :)
چهره جدید مبارک :)
پاسخ:
سلام
خواهش میکنم، امیدوارم مفید باشه :)
خیلی ممنون
مبارکه^___^
پاسخ:
مرسییی ^_^
۱۲ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۸ فیلو سوفیا
مبارک باشه:)
من آخرین بار که موهامو کوتاه کردم خودم تو حموم این اقدام خطیر رو انجام دادم و درد هم نداشت؛)
امیدوارم راضی باشی حالا از ظاهر جدیدت:)
پاسخ:
متشکرم :)
من چنین جراتی ندارم!! o_O
آره خوبه :)
بیان پست جوری بود ک حس کردم واسه اولین باره ک موهاتون دارن کوتاه میشن!! :)
پاسخ:
واسه اولین بار بود که با این دید به این مقوله نگاه کردم! دقت بفرمایید: مقوله!! :دی
۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۶:۲۸ تُــربــچِــه :)
وای من عاشق حس خوبی ام که بعد کوتاه کردن موها به ادم دست میده
پاسخ:
اوهوم :)
سلام 
شانس آوردیم نرفتی آزمایشگاه :))))))


+
مدل موهای جدید مبارک :)
من پارسال قبل از رفتن به کربلا موهام رو  کوتاه کردم ...
البته خانم آرایشگر بدلیل حواس پرتی بیشتر  موهام رو 
 کچلم کرد تا موهام به اندازه  کوتاه کنه :|
هنوز موهام به اندازه پارسال رشد نکرده :|
از این آرایشگرها خیلی به همه مون رسیده :دی 

پاسخ:
سلام
چطور مگه؟
+ ممنون :)
باید بگی خیلی خیلی کم کوتاه کنه تا همون اندازه که مدنظرته کوتاه بشه! کلا آرایشگرا دستشون به کم نمیره!!
آخه داستان های آزمایشگاه خیلی خنده دارتر از آرایشگاه است :دی 
خودم جدیدا تجربه کردم :))))

من گفتم خیلی کم کوتاه کن :)
ولی گفت : حواسش هست  :دی 
یعنی اونقدر موهام کوتاه کرد جرائت روبرو شدن با بابام که هیچ با خاله ام نداشتم:)
خاله ام خیلی حساسه رو مو :|:)
ولی خدا رو شکر اون ایام اینقد حکومت نظامی حکم فرما بود که خاله ام 
موهام ندید چون کلا روسری و مقنعه سرم بود خیلی کم میشد مقنعه درآورد 
و بجای اینکه عمه گرامی آرایشگر رو  مورد لطف خودم بقول خودش قرار بدم 
براش دعای خیر هم کردم :)
چون انصافا اگر موهام کوتاه نبود تا حالا از گرما مرده بودم :)))))


پاسخ:
خب برامون بگو!!
پس زیادم بد نشده ;)
حواسش به آب و هوا هم بوده :دی
مبارک باشه ولی دختر باید موهاش بلند باشه .........

عروسی چی شد ؟؟ دعوت نیستیم این شهین رو پیدا کن .........
پاسخ:
تشکر
نه بابا!! فامیلای خودشو یکی درمیون دعوت کرده چه برسه به ما :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">