پیغام شبانه
الآن پسردایی بزرگه پیام داد که اگه بیداری داداش کوچیکم و بفرستم بیاد چند تا عکس برات بفرسته که بدی به داداش کوچیکت!
گفتم باشه!
بعد از چند دقیقه پسردایی کوچیکه زنگ زد که بیا پای پنجره بلوتوثت و روشن کن چند تا عکس برات بفرستم!!
گفتم الآن تو زیر پنجره مونی؟؟ حالا چرا از پنجره؟؟ میام جلوی در!!
رفتم در و باز کردم دیدم پسردایی کوچیکه داره از سرما میلرزه! فکش کاملا رو ویبره بود طفلی نمیتونست حرف بزنه!! عکسا رو برام ریخت
هرچی گفتم بیا تو حداقل یه کم گرم شی بعد برو گفت نه! گفتم پس مراقب باش، به شوخی گفت بیا منو برسون :دی
خندیدم و گفتم رسیدی خونه تک بزن
یه مدت گذشت خبری ازش نشد
یه تک به گوشیش زدم سریع زنگ زد
گفت: من رسیدم خونه خیالت راحت باشه!
گفتم: خسته نباشی پس چرا تک نزدی؟
گفت: یادم رفت :دی
+میگما چقدر من از بقیه عقبم! تلگرامم خوب چیزیه ها :|