تو کلاس معرق کاشی و سرامیک ما، هر فرد باید برای خودش هم یه کار انجام بده. از آنجا که من آدم از زیر کار در رویی هستم، تصمیم داشتم به همون کاری که گروهی انجام دادیم و تو این پست دیدین، بسنده کنم و واسه خودم چیزی درست نکنم! اما دیروز که رفتیم کلاس، مربیمون گفت با کاشی های نیمه کاره ی بچه ها، یه تابلوی جمعی درست کنیم. من و یکی از بچه ها مامور ساختش شدیم. من در حین انجام کار، هی با خودم فکر میکردم الآن این کار مال کیه؟ آیا الکی دارم زحمت میکشم؟ اگه اونی که داره الآن همکاری میکنه، آخرش تابلو رو ببره واسه خودش چی؟ اونوقت سر من بی کلاه میمونه که!
تو همین فکرا بودم که فرد مورد نظر گفت امروز عجله داره و باید بره! بعد هم گفت فردا میام با هم درستش کنیم، ولی پشیمون شد و گفت سه شنبه میام! بعد فهمید سه شنبه تعطیله و دیگه هیچی نگفت و رفت!
من دیدم این تابلو کلا افتاده گردن من! به مربیم گفتم خب پس حالا که اینطوره، این بشه کار کلاسی من! اونم قبول کرد. اینجوری شد که بنده جوگیر شدم و کلاسی رو که ساعت 12 تموم میشه، تا 2 و نیم موندم!! رسما از کت و کول افتادم o_O
باید کارمون رو تا پنج شنبه تحویل بدیم، واسه همین امروز هم رفتم کارگاه و یه مقدار کارمو پیش بردم، اما از آنجا که من آدم کندی هستم و تابلو هم بزرگ تشریف داره، پیشرفت زیادی نداشتم! صلاح دیدم بند و بساط و ببرم خونه که بتونم تا پنجشنبه تکمیلش کنم.
هنوز پامو از آموزشگاه بیرون نذاشته بودم که یهو کاشی های دور کار کنده شدن :(
دیروز با سیمان و پودر سنگ چسبونده بودیمشون اما امروز ریختن :/
خیلی تو ذوقم خورد، این همه زحمت بکشیم آخرش به این راحتی خراب بشه؟
الآن دیگه انگیزه واسه تکمیلش ندارم :|
بندازمش دور بره گم شه -_-
+ یکی از مربی های آموزشگاه وقتی کارمو دید گفت: این لونه زنبوره؟؟ چرا من تشخیص نمیدم چیه؟ چقدر کوچیکه!! چرا میخوای زمینه رو سفید کار کنی؟؟
هیچی دیگه کلا حالم گرفته شد :|
میشه شما بگید تو تصویر چی میبینید؟! o_O