طلوع من

کلبه کوچولوی من

نوشته ها و خاطرات زندگی من
اینجا از copy paste خبری نیست، پس شما هم کپی نکنید، اگر هم خواستید متنی رو لینک کنید اطلاع بدید
ممنون از همراهیتون

پیام های کوتاه
  • ۱۵ بهمن ۹۴ , ۱۴:۲۸
    آه ...
  • ۲۷ آذر ۹۴ , ۱۷:۱۰
    ...
بایگانی
آخرین نظرات

من سوزان هستم :|

دوشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۰۸ ب.ظ

پریروز خونه مادربزرگم بودیم. قرار شد من و دخترخالم ناهار رو بپزیم (چه آشپزایی!!). تصمیم گرفتیم مرغ و قارچ سوخاری درست کنیم. خلاصه همه کاراشو انجام دادیم و نوبت به سرخ کردنشون رسید.

داشتم دونه دونه سرخشون میکردم. مامان از این طرف صدا میزد که: اسی! مراقب باش اون دیس رو نسوزونی یه وقت!

من تو دلم میگفتم: یعنی خودم نمیدونم؟ :/

خاله از اون طرف میگفت که: اسی! سرخ کردی؟؟

من: خب دارم سرخ میکنم دیگه :/

شعله خیلی زیاد بود و حرارتش دستمو میسوزوند. داشتم خیلی ناشیانه تیکه های مرغ و قارچ سرخ شده رو با چنگال شوت میکردم تو دیس؛ برای اینکه یه وقت بین راه ماهیتابه تا دیس نیفتن روی گاز، دیس رو به ماهیتابه نزدیک کرده بودم. آخرای کارم بود و بوی بد روغن سوخته بلند شده بود! آخرین تیکه رو که شوت کردم تو دیس یهو دیدم لبه ی دیس قهوه ای شده!!! و معلوم شد اون بوی سوختگی از جانب دیس فلک زده بوده نه روغن!!

داد زدم: وای دیس رو سوزوندم!!!!

مامانم گفت: مگه من بهت نگفتم مراقب باش؟؟ :/


این هم عکس دسته گل بنده:


جنس دیس ملامین بود، واسه همین سوخت.



امروز مامانم واسم یه تیکه مرغ گذاشته بود سرخ بشه، گفت: برو ببین اگه سرخ شده برش گردون

رفتم و برگردوندمش

یه مدت گذشت یهو بوی سوختگی بلند شد! گفتم: وای سوخت که!!

رفتم دیدم مرغ بیچاره سیاه و کبود شده! کل خونه رو بوی جزغاله شدن برداشت!

این هم ناهار امروز بنده:



خلاصه اینکه این چیزی از توانایی های من کم نمیکنه! همه آشپزای بزرگ یه روزی مثل من سوزان بودن -_-


تا یه برنامه دیگه و یه آشپزی سوزی دیگه شما رو به خدای بزرگ میسپارم :دی

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۲۳
اَسی ...

نظرات  (۱۱)

یعنی خودم نمیدونم ؟؟! 😀😀😀😁😅😅😅
عالی بود 👌👌
فعلا هنوز خط دوم و سومم :دی 

پاسخ:
والا :/
:دی
بخون ;)
یعنی آدرسی که تو عکس دومته منو کشت 😅😅😃😃😃😂😂😁😁😁😀

آخه اون دیگه آدرس گذاشتن داره ؟:دی 

دسته گل ات خیلی خنده دار و با حال بود :))
عمری باشه همه دسته گل هاتو ببینیم 😅😁😁😁😀

خوبه داد زدی و خودت گفنی یاد خاطره خواهرم افتادم :))
بخدا دیگه اینو تعریف میکنم :دی 😅😅
فردا ایشالا :)

پاسخ:
خب ممکنه مقام سوزانی منو ازم بگیرن و به نام خودشون ثبت کنن! :)))
قابلی نداشت ;)
ایشالا :دی
سلام 
ما هنو ناااار نخوردیم :| خیلی درد داره آدم آبجی داشته باشه ولی ناااار نداشته باشی 
حتی غذای سوخته هم میخوریم ~_-
پاسخ:
سلام
چرا خب؟!
مگه آبجی ها ناهار هم میپزن؟ :)))
:دی
اصلاحیه :
مشکل تایپی :
خودت گفتی :)

اون مقامت منو کشت :دی 

پاسخ:
دیگه گفتم نگم خودت بگی :دی

زنده باشی ایشالا :-d
نچ نچ نچ
ایکون سر تکون دادن :||

من بهت امیدوارم -_-
فقط خدا کنه با این آشپزی کردنات شوهر آینده تو نکشی 😂😂
پاسخ:
o_O
ای بابا حالا یه بار اتفاق افتاده! شما که به میزان هنرمندی من واقفید ;)
۲۳ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۰ ام اسی خوشبخت
دقیقا! این اتفاقات هیچ چیزی از ارزش های شما کم نمیکنه :)
پاسخ:
تو بگو یه ذره! ابدا :)))
۲۳ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۲ خان بلاگستان
خخخخخخخخ چه آشپزای ماهری:دی خوبه که خودشونم میدونن چه آشپزایین:دی 
این اعترافات رو ثبت کنید بعد زیرش نزنه:دی 
خوبه خودش هم میدونه که میسوزونه دیس رو:دی
طفلک شوهراشون:دی
پاسخ:
آقا شما خودتون اصلا آشپزی بلدین؟ :-d
کی زیرش نزنه؟! :)))
منم تو هر آشپزی ای یه جای دستم میسووووزه
نگرانشم واقعا:)))
پاسخ:
مراقب باش دختر!! o_O
اینا نمکه زندگیه:D
حالا دیس هیچی غذا قابل خوردن ؟:))
یاعلی
پاسخ:
بله دیگه ;)
اون که عاااالی بود!! اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی!!! ^_^
یاعلی
۲۳ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۱۶ خان بلاگستان
بله که بلدیم :دی 

شما دیگه یه وقت نگید نه غذا نسوخته بود :دی 
پاسخ:
اگه بلدید عکس غذاهاتون رو بذارید ببینیم چند مرده حلاجین :دی
من ثبت کردم که واسه آیندگان بمونه، چون کسی باورش نمیشه من غذا بسوزونم! :-d
جنسای ملامین اصن خوب نیستن.. همش میسوزن!:/
:)
پاسخ:
شمام سوزوندین؟! :-d

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">