من و داداشام
1_داداش بزرگه: مگه دوباره قراره تو خونه مراسم بگیرین؟
من: نه! چطور؟
داداش بزرگه: پس این همه شیرین عسل و واسه چی خریدین؟
من: همینجوری خریدیم خودمون بخوریم!
داداش کوچیکه: واسه چی بهش میگی خب الآن میره همه شو تموم میکنه :/
من: چیه نکنه خودت واسشون نقشه داری؟؟ ;)
داداش کوچیکه: نه :|
2_میخوام نماز بخونم، داداش بزرگه میگه: پرادو !
من: چی؟ پرادو؟؟
داداش بزرگه: آره پرادو :)
و من در این لحظه متوجه میشم منظورش اینه که سر نماز دعا کن من پرادو بخرم!
من: سقف آرزوهاتو ببر بالاتر! پرادو چیه آخه؟
داداش بزرگه: ها ! جیپ هامر :دی
من: خخخخخخ
داداش بزرگه در حالی که داره میره بیرون : میلیارد !!
من: باشه :))))
3_اومدم نشستم سر سفره شام، داداش کوچیکه میگه: غر بزن!
من :|
داداش کوچیکه اشاره میکنه به بشقاب غذام و میگه: غر بزن غر بزن!!
من: حالا یه دونه آلو اشکالی نداره :/
لازم به توضیحه که من تو فسنجون همیشه دنبال گوشتای قلقلیشم، ولی گاهی میبینم اونی که من گوشت پنداشتم آلو بوده و بدجوری میخوره تو ذوقم، داداش کوچیکه برعکس منه و گوشت دوست نداره و به امید یافتن آلو به گوشت میرسه!
واسه همین من به مامانم گفته بودم(در واقع غر زده بودم) که من تو فسنجون آلو دوست ندارم، خب چرا وقتی پسرت گوشت دوست نداره براش گوشت میذاری واسه من کم میذاری؟ خو واسه هر کی هر چی دوس داره بذار :/
البته اینم بگما من درکل گوشت دوس ندارم اما گوشت چرخ کرده دوس دارم! و آلو دوس دارم ولی تو فسنجون آلو دوس ندارم
خب پس کی این مادرا باید یاد بگیرن که بچه هاشون چه سلایقی دارن؟؟